خیلی اوقات از جاهای مختلفی شنیدیم که باید عات سازی کنیم تا بتوانیم کاری را مستمر پیش ببریم یا اینکه تا یک کاری را تبدیل به عادت نکنیم ذهنمان مدام با اون مساله مقابله میکند و... اما باز اینها را هم شنیدیم که میگویند اگر کاری را از روی عادت انجام بدیم فایده ای ندارد و ترک عادت موجب مرض می شود و از این قبیل حرف ها. به نظرمن اول عادت را بشناسیم بهتر است.
فهم عادت ها: طبق نظرات نویسندگان و صاحبنظران مختلف عادت ها از 3 بخش تشکیل شده اند: 1. نشانه (trigger)، 2. تحریک(craving)، 3. پاداش(reward). درک این ساختار می تواند به ما کمک کند تا عادات ها را شناسایی و تغییر دهیم.
تاثیر عادت ها بر رفتار: عادتها تأثیر عمیقی بر رفتار ما دارند و میتوانند به دو صورت مثبت و منفی این تأثیر را ایفا کنند. در ادامه به برخی از جنبههای اصلی این تأثیرات اشاره میکنم:
1.کاهش نیاز به تصمیمگیری: عادتها باعث میشوند که برخی از کارها به طور خودکار و بدون نیاز به فکر کردن انجام شوند. این موجب صرفهجویی در انرژی ذهنی میشود و به ما کمک میکند تا زمان و تمرکز خود را برای تصمیمات مهمتر صرف کنیم.
2. تأثیر بر احساسات و خلق و خو: عادتهای مثبت، مانند ورزش یا مدیتیشن، میتوانند احساس رضایت و شادی را افزایش دهند. از سوی دیگر، عادات منفی، مانند پرخوری یا مصرف الکل، میتوانند به احساسات منفی و اضطراب منجر شوند.
3. ایجاد روتینهای سازنده: بسیاری از افراد با ایجاد عادات مثبت، مانند خواندن روزانه، برنامهریزی و نوشتن، میتوانند بهرهوری و خلاقیت خود را افزایش دهند. این روتینهای سازنده به افراد کمک میکنند تا اهدافتان را بهتر دنبال کنند.
4. تأثیر اجتماعی: عادتها میتوانند تحت تأثیر محیط اجتماعی قرار بگیرند. به عنوان مثال، اگر دوستان و خانواده شما عادات سلامت را دنبال کنند، احتمال بیشتری دارد که شما نیز به این عادات ملحق شوید. این تأثیر اجتماعی میتواند به تقویت عادات مثبت یا منفی کمک کند.
5. پایداری در تغییرات رفتار: عادتها به ما کمک میکنند رفتارهای جدید را به سرعت در زندگیمان جا بیندازیم. هنگامی که یک عادت جدید به روال روزمره تبدیل میشود، تغییر دادن آن دشوار میشود، که میتواند به معنای پایداری مثبت یا منفی در رفتار باشد.
6. تسلط بر رفتار: ترکیب نشانهها، رفتارها و پاداشها به یک عادت کمک میکند تا به مرور زمان تقویت شود. این تسلط میتواند به تغییر مثبت در رفتار منجر شود و به ما کمک کند تا عادات جدیدی را در زندگی روزمرهمان پیادهسازی کنیم.
تکنیکهای عادتسازی: برای تغییر عادات، راهکار هایی مانند تعیین اهداف کوچک و قابل دستیابی، استفاده از تکنیک "۲ دقیقهای" (شروع با یک کار ساده که صرفاً ۲ دقیقه طول میکشد)، و قدرت مستمر بودن، پیگیری (ثبت عادات)، محیط سازی و ... پیشنهاد شده است
در کتاب "قدرت عادت" نوشته چارلز داهیک، بخش مربوط به عادتهای اجتماعی و سازمانی شامل مثالها و داستانهای جالبی است که نحوه تأثیرگذاری عادتها در جوامع و سازمانها را نشان میدهد. در اینجا به چند مثال معروف از این بخش اشاره میکنم:
1. عادتهای خرید در فروشگاهها: داهیک به داستان "سفید سمینک" اشاره میکند که چگونه این فروشگاه با تحلیل عادتهای مشتریان، توانست الگوهای خرید آنها را تشخیص دهد. آنها متوجه شدند که برخی عادتهای خرید، مانند خرید کالاهای نوزاد، میتواند نشاندهنده تغییرات در زندگی مشتری باشد. به طوری که با استفاده از این اطلاعات، توانستند تبلیغات هدفمندتری ارائه دهند.
2. شکست و موفقیت در سازمانها: نمونهای دیگر که داهیک به آن میپردازد، داستان «کوکاکولا» و «پپسی» است. در دهه 1980، کوکاکولا عادتهای مصرفکنندگان و بازاریابی خود را بازبینی کرد و در نتیجه برندی دوباره راهاندازی کرد که با عادتها و ترجیحات جدید مصرفکنندگان همخوانی داشت. در مقابل، شرکتها و برندهایی که نتوانستند به عادتهای جدید پاسخ دهند، با مشکلاتی مواجه شدند.
نتیجه گیری:
با توجه به این جوانب، میتوان گفت عادتها به لحاظ روانشناختی، اجتماعی و حتی جسمانی، نقش اساسی در شکلدهی به رفتار ما دارند. شناسایی و مدیریت این عادتها میتواند به ما در رسیدن به اهداف و بهبود کیفیت زندگی کمک کند.
به طورکلی به نظر من اگه عادت در طی زمان تبدیل به کاری ناخودآگاه بشه که بدون فکر باشه خوب نیست هر لحظه باید هدف از انجام اون کار و دلیلشو به خودمون یادآوری کنیم.
این مثالها نشان میدهند که چگونه عادتها میتوانند در سطح کلان و در رفتارهای اجتماعی و سازمانی تأثیرگذار باشند و چطور میتوانند تغییر کنند. وطبق این مثال ها یکی از وظایف یک بازاریاب بررسی همین عادات و رفتارهاست.