ویرگول
ورودثبت نام
لیلافرزادمهرm_15996912
لیلافرزادمهرm_15996912
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

آمبولانس مقدم است

لیلا فرزادمهر

سه شنبه صبح است. به بانک ملی مراجعه کردم . نفر سوم هستم به پشت باجه می روم اما اثری از کارمند نیست از باجه بغلی پرسیدم که آقای معینی کجا هستند؟

در مرخصی به سر می برند. از کارمندان دیگر خواستم کارم را انجام دهند. گفتند: این کار مربوط به ایشان است وکسی نمیتواند انجام دهد. بروید فردا بیایید.(زمان بی ارزش)

با سری افتاده ونالان به سمت شرکت حرکت کردم. وقتی ماشین را از پارک در می آوردم، پسری کوچک ولاغر با کتی نازک که روی آن آرم زرد رنگی داشت از خیابان بیرون آمد. زباله ها را بررسی کرد پلاستیک هارا داخل گونی چرک گاری دستی گذاشت. بالاخره از سر راهم کنار رفت. کتاب صوتی را روشن و"خوشه های خشم" را شنیدم.(زمان بی ارزش)

در ورودی زیر گذر صدای آژیر آمبولانس حامل بیمار به گوشم رسید. زیر گذر دوطرفه آنقدر باریک است که تنها دو اتومبیل قادر به حرکت در دو جهت هستند. صف اتومبیل ها آرام حرکت می کردند. آمبولانس مرتب فریاد می زد. وقتی بعداز زمانی طولانی از زیر گذر بیرون آمدم بلافاصله کنار خیابان پارک کردم. آمبولانس با فاصله چند اتومبیل پشت سرم بود، رد شد. اتومبیل های دیگر همچنان به راهشان ادامه دادند وحتی کمی برای باز کردن راه، تلاش نکردند.(زمان بی ارزش)

آمبولانس بالاخره از زیرگذر بیرون آمد آژیر کشان از کنارم گذشت.

برای بیرون آمدن از پارک، چند دقیقه به انتظار صف اتومبیل هایی که چسبیده به آمبولانس از باز شدن ترافیک کسب فیض می کردند ایستادم.

وقتی مسیر را ادامه دادم متوجه شدم که یک راننده وسط خیابان پارک کرده تا از دکه سر میدان سیگار بخرد. برایش هیچ اهمیتی نداشت که ترافیک درست کرده است. سلانه سیگارش را آتش زد، سوار ماشین شد. در مقابل بوق ها و اعترض بقیه، دست ها را به طرفشان روانه می کرد. از کنارش رد شدم وتیر نگاهم را نثارش کردم شاید بفهمند ولی دریغ.

زمان بی ارزش در بانک

به بانک وارد میشوم وشماره می گیرم روی برگه نوشته مدت انتظار در صف 10دقیقه.

روی صندلی مینشینم 10دقیقه، 20دقیقه، 30دقیقه، هیچ شماره ای خوانده نمی شود. (زمان بی ارزش)

روی همان برگه نوشته باجه های خدمات: 2و1و4و5و6 . به هر باجه نگاه می کنم یا کسی پشت آن نیست ویا مسول آن در حال صحبت با همکار کناری ویا موبایل است. اصلا صحبت کاری است قبول، ولی آیا در این زمان نیم ساعت نباید یک نفر با دریافت خدمات از بانک بیرون برود؟

زمان بی ارزش در شهرداری

به شهرداری مراجعه کردم تا چک هایی طرح خاصی را دریافت کنم. چک هارا تحویل گرفتم. متوجه شدم چک ها مهر ندارند. برگشتم وبعداز طی کردن چند طبقه بالاخره مهر آنرا گرفتم. وقتی میخواستم برای بار دوم خارج شوم از مسئول حسابداری پرسیدم: اینها نامه معرفی به بانک نمیخواهد؟

گفت: ای وای یادم رفت، نامه هم می خواهد. دوباره سیکل امضا گرفتن تکرار شد. شهردار هم نبود وبدون امضا آخر ماند. یکی از دوستانم را دیدم قرارشد بقیه کارها را انجام بدهد. برگه های چک، با تاخیر 24ساعته بدستمان رسید. روی برگه را نگاه کردم خطاب به بانک ملی بود در حالی که چکها مربوط به بانک تجارت بودند. برای بار چندم برگه ها را به شهرداری بردم. باز سیکل امضاهای شهردار و پرسنل مالی تکرار شد. این اتفاق، در حالی است که خانم باسابقه حسابداری، اگر برای وقت و زمان امثال من ارزشی قائل بود در همان روز اول شرایط را فراهم می کرد تا با یکبار مراجعه مشکل حل شود، ولی دریغ.

زمان بی ارزش در مطب

با وقت قبلی به مطب مراجعه میکنم. به دلیل رعایت پروتکل های بهداشتی جهت جلوگیری از شیوع کرونا، تاکید می کنند که در وقت تعیین شده در مطب حضور داشته باشید. از آسانسور بیرون آمدم. با حجم زیادی از آدمهایی که ماسک ودستکش دارند واغلب پاکت ام آر آی را زیر بغل زده اند، روبرو شدم. با "ببخشید" راهم را باز کردم. بالاخره به در مطب رسیدم. داخل سالن چند ردیف صندلی بود که مملواز میانسالان بود. راه ورودی مطب را خانم وآقایی مسدود کرده بودند. صدایم را کمی بالا بردم تا شاید از جلوی در کنار بروند. بالاخره وارد شدم. پشت میز منشی که همان آشپزخانه اپن مطب بود خالی بود. ایستادم بعداز چند دقیقه سه خانم در حالی که از قهقه میزدند وارد شدند. یکی از آنها پشت میز نشست. پرسید: وقت داشتید؟

- بله از طریق اینستاگرام وقت گرفتم.

-لطفا در سالن تشریف داشته باشید دکتر هنوز نیامده است. به محض اینکه بیایند ویزیت را آغاز می کنند. یه کم معطل میشوید اشکالی نداره؟ (زمان بی ارزش)

-خوب این یه کم دقیقا چقدره؟

-با دست به حجم آدمهایی که در سالن انتظار روی چهار ردیف صندلی نشسته بودند و افراد بیرون اشاره کرد. گفت: اینها قبل از شما هستند.

نمی دانستم به این آدم نا حسابی چه بگویم. گفتم :پس نوبت دهی اینستاگرام برای چیست؟

-برای اینکه وقت تعیین کنیم وهمه سر وقت بیایند. به محض اینکه جمله را تمام کرد از صندلی بلند شد وبه سمت دوستانش که مشغول صرف عصرانه بودند رفت. باز صدای خنده هایشان بالا رفت. راه آمده را برگشتم مطمئن بودم اگر فقط چند ثانیه دیگر می ماندم، از کرونا و یا از درد کمر وزانو نمی مردم بلکه یا به جنون مبتلا می شدم واین منشی خیره سر را می کشتم و یا در جا سکته می کردم.

زمانهای بی ارزش

به آرایشگاه ،رستوران، فست فود، بستنی فروشی، فروشگاه های زنجیره ای، ادارات وارگانهای مختلف چه خصوصی وچه دولتی مراجعه می کنیم همین اوضاع است. صف هایی که ساعتها ی بارزش عمر مارا می گیرد.

تاخیر های خطوط اتوبوس، مترو ، هواپیما و قطار وغیره هم که دیگر حرفی برای گفتن ندارند. معرف حضور همه سروران هست.

واما زمان با ارزش در ترافیک؛

چند دقیقه ماندن برای اینکه یک عابر ناتوان از خط کشی عبور کند، یا سوار وپیاده شدن یک مسافر، سرعت کم اتومبیل جلویی به دلیل ناشی بودن راننده، خراب شدن ماشین و ماندن در وسط خیابان، تصادف هایی که اکثرا هیچ ضرری به طرفین نرسانده است؛ و... دلایل ایجاد ترافیک هستند. در این مواقع ما ایرانیها که آدمهای بسیار زمان شناسی هستیم در مواجه با این معزلات داد وقالمان به آسمان می رود. بر سر هم فریاد می زنیم "من وقت اضافه ندارم شما آنرا هدر بدهید."

هرروز در جاهای مختلف به انتظار می ایستیم. با اتلاف وقتی که سرلوحه کارهمه ماست این چند دقیقه ماندن در ترافیک به کجای زندگیمان بر میخورد؟ معتقدیم این زمان در هیچ جای دیگری هدر نمی رود الا در ترافیک.

پ .ن. برای وقت دیگران هیچ ارزشی قائل نیستیم قبول، مختارید! بیایید برای بیماران درون آمبولانس ها ارزش بگذاریم گاهی ثانیه ها سرنوشت ساز است.

ارائه شده در وبسایت ویرگول

https://leilafarzadmehr.ir/آمبولانس-مقدم-است/

آمبولانسترافیکاحترام به حقوق مردمبانکشهرداری
لیلا فرزادمهر هستم فوق لیسانس بازرگانی بین الملل‌.کارمند حسابداری.با نوشتن دنیای اطرافم رو رنگ می کنم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید