کالین هوور در ۱۱ دسامبر ۱۹۷۹ در سولفور اسپرینگز تگزاس متولد شد. او در سالتیلو بزرگ شد و در سال ۱۹۹۸ از دبیرستان سالتیلو فارغالتحصیل شد. در سال ۲۰۰۰، با هیث هوور ازدواج کرد و در حال حاضر از او سه پسر دارد. هوور از دانشگاهای اند ام کامرس تگزاس در رشته خدمات اجتماعی فارغالتحصیل شد. او قبل از شروع حرفه نویسندگی در خدمات اجتماعی و تدریس کار میکرد.[۳]
در نوامبر ۲۰۱۱، کالین شروع به نگارش اولین رمان خود، بسته، کرد؛ بدون اینکه قصد چاپ آن را داشته باشد. او از یک ترانه از گروه اوت برادرز الهام گرفت. به همین دلیل ترانه آنها را در داستانش گنجانید. بعد از چندماه، رمان او بررسی شد و ماریس بلک، یک وبلاگ نویس بزرگ، به او ۵ ستاره اعطا کرد. بعد از آن، فروش به سرعت افزایش یافت و بسته و دنباله آن، نقطه عقبنشینی، هردو در لیست بهترین فروش نیویورک تایمز آورده شدند.[۳
خلاصه داستان
داستان با درگیری لفظی پدر ودخترآغاز میشود. فالن برای پیدا کردن شرایط کاری بهتر قصد دارد به نیویورک سفر کند. پدر هم چهره وظاهر نامتعارف او را پیش میکشد.
درگیری آن دو با ورود پسری بنام بن که نویسنده است به اوج میرسد. بن با معرفی خودش بهعنوان دوستپسر فالن هردو نفر را شوکه میکند. بعد از رفتن پدر، فالن و بن تصمیم میگیرند روز نهم نوامبر را تا پایان کنار هم باشند. بن با نگاه تحسینبرانگیز بر چهره فالن جای سوختگیهایی که رنجش میداد را تبدیل به نقاط قوت و زیبایی دوچندان چهره او کرد.
در پایان شب، وقتی بن او را به فرودگاه میرساند به هم قول دادند بدون ارتباط در فضای مجازی ویا تماس تلفنی، هرسال طبق قرارشان یکدیگر را در همان رستوران وهمان جا ملاقات کنند. بن میخواست رمانی بر اساس اتفاقات این روزها بنویسد.
سال بعد درست در نهمین روز از ماه نوامبر بن ساعتها در رستوران به انتظار مینشیند. وقتی تصمیم به رفتن میگیرد، زن پیشخدمت به او خبر میدهد که در رستوران روبرو کسی پای تلفن در انتظار اوست.
فالن با تأخیر میرسد. به خانه بن میروند. با اعضای خانواده او آشنا میشوند. برادر بزرگ بن با او درگیر میشود.
فالن به خودش اجازه دخالت و حتی پرسوجوی این موضوع را نمیدهد. آن شب هم به پایان میرسد. از جودین زنبرادر بن میشنود که او با یک ناشر قرارداد بسته تا کتابش را چاپ کند. در هنگام پرواز قرارشان را برای سال بعد قطعی میکنند. این بار بن قصد دارد به نیویورک سفر کند.
سال بعد فالن ساعتها در انتظار مینشیند. پیشخدمت گوشی را به دستش میرساند. بن اظهار تأسف میکند و به او اطلاع میدهد که برادرش دو روز پیش در حادثه تصادف جانباخته و آنها درگیر مراسم هستند.
فالن به سراغ بن میرود واو را شوکه میکند. کالین برادری که با بن درگیر شده بود حالا از بین آنها رفته بود و همسر باردارش افسرده و غمگین بهجامانده بود.
بن تصمیم گرفته بود خانه را بفروشد وبعداز مراسم به نیویورک برود تا با فالن زندگی کند. مادر جودین هم خواسته بود حالا که کالین مرده با آنها زندگی کند. جودین به فالن گفت: دوست ندارد برود. بن شنید و به او اطمینان داد که هرگز چنین اتفاقی نمیافتد.
فالن نمیخواست برای آنها مزاحمتی ایجاد کند. ساکش را برداشت و برای قرار سال بعد به انتظار نشست.
دختر با سوختگی چند سال پیش چهرهای نامتعارف داشت اما استعداد بینظیری در بازیگری داشت. حالا که نمیتوانست خودش نقشی داشته باشد سعی کرد برای آموزش بازیگران اقدام کند. در ماه اکتبر به شهر خودشان برگشت تا در یک استودیو به بازیگران آموزش بدهد.
روز نهم نوامبر سومین سال بن همراه کودک برادر وارد رستوران شد. بعد از اندک زمانی فالن فهمید که بن با جودین در رابطه هستند. با خراب شدن روحیه فالن آنها را ترک کرد. همه قرارهایی که بینشان بود راهم به پایان رساند.
سال بعد در نهم نوامبر دوست و همخانه فالن او را به رستورانی بردند. دوستپسر جدید فالن باشخصیتی بیثبات همراه آنها بود.
فالن بیرمق وبی حوصله، ناگهان بن را جلوی خود میبیند. بن با دوستپسر او درگیر میشود و اعتراف میکند که فالن را دوست دارد و اشتباهی رخداده است.
به خانه بن میروند. فالن پیشنویس کتاب او را پیدا میکند. در فصل اول کتاب متوجه میشود که حادثه آش سوزی که فالن و آیندهاش را نابود کرده را بن راهاندازی کرده است. فالن به خودشان مجالی نمیدهد تا علت را بفهمد واینبار هم از بن با ناراحتی جدا میشوند.
بن دستنوشتههایش را از شیشه تاکسی به داخل میاندازد تا فالن علت ماجرا را بفهمد ولی فالن آنها را از ماشین بیرون پرت میکند.
فالن حکم دور ماندن از بن را از پلیس میگیرد.
سال بعد درست در نهمین روز نوامبر فالن تمام درهای ورود به دنیا را میبندد. اما مادرش میهمان او میشود. قبل از ورود مادر زنگ خانهاش به صدا درمیآید. بستهای را پشت در پیدا میکند. دستنوشتههای بن داخل آن است و نامهای که در آن بن خواهش کرده است تا آنها را بدون قضاوت بخواند.
فالن جعبه را داخل سطل زباله میاندازد و نامه سرگشاده را رها میکند و برای استراحت به اتاقخواب میرود. روز بعد درست نهم نوامبر، مادر را در حال گریه میبیند درحالیکه دستنوشتههای بن را میخواند.
مادر از او خواهش میکند تا این متنها را بخواند و بعد قضاوت کند.
بن درست در نهم نوامبر شش سال پیش با جسد مادرش مواجه میشود. او نامهای را در کنار جسد میبیند اما باحال خرابی که از دیدن ایمیلهای رسیده به مادرش میبیند به سراغ آقای کارگردان که فکر میکرد دوست مادرش است، میرود. نامه را هم پلیس بعد از انتقال جسد بهعنوان مدرک میبرد.
بن به سراغ کارگردان که پدر فالن است میرود و خانه او را آتش میزند. کارگردان و بن نمیدانند که فالن در خانه است. بن به خانهبرمی گردد. برادرش نامه را به او نشان میدهد. متوجه میشود که مادرش دچار سرطان حاد سینه شده است. برای اینکه هزینههای آنرا به خانواده تحمیل نکند خودکشی کرده است.
بن تمام ماجرا را برای برادر توضیح میدهد. آنها تصمیم میگیرند که این ماجرا را چون رازی حفظ کنند. بن در سالروز فوت مادر به سراغ کارگردان میرود واو را تعقیب میکند. مرد سر مزار مادرش میرود. سپس به رستوران برای ملاقات دخترش میرود.
با خواندن شرح ماوقع فالن متوجه درد و رنج توأمان بن میشود. به سراغش میرود و درست دو دقیقه مانده از روز نهم با بن آشتی میکنند.
ارائه شده در سایت ویرگول
https://leilafarzadmehr.ir/خلاصه-کتاب-عشق-زشت-اثر-کالین-هوورزهراگ/