ویرگول
ورودثبت نام
لیلافرزادمهرm_15996912
لیلافرزادمهرm_15996912
خواندن ۶ دقیقه·۱ سال پیش

خلاصه کتاب نیمه پنهان اثر دانیل استیل

دانیل فرنانده دومینیک شولین-استیل (به انگلیسی: Danielle Fernande Dominique Schuelein-Steel) در ۱۴ اوت ۱۹۴۷ میلادی در شهر نیویورک در ایالات متحده آمریکا به دنیا آمد. استیل گاهی بر روی پنج پروژه از رمان‌هایش به صورت همزمان کار می‌کرد و بیشتر رمان‌های او پرفروش بوده‌است، فرمول او در داستان‌نویسی اغلب، شامل خانواده‌های ثروتمند رو به یک بحران است، در عین حال شگردها و چرخه‌های متناوب دیگری در آثارش مشهود است؛ از جمله تهدید توسط عناصر تاریکی مانند زندان، تقلب، باجخواهی و خودکشی. استیل همچنین مجموعه آثاری در زمینهٔ داستان کودکان و شعر دارد. کتاب‌های او به ۲۸ زبان ترجمه شده که تاکنون از ۲۲ جلد آنها اقتباس سینمایی یا تلویزیونی تهیه شده و دو اقتباس از کتاب‌هایش برندهٔ جایزه گلدن گلوب شده‌اند. ویکی پدیا

نیمه پنهان

داستان دختری بنام زو بود. در کودکی خواهر کوچکترش رز را از دست می دهند. مادرش بعداز مرگ خواهر دچار افسردگی شدید می شود. پدر بعداز یکسال آنهارا ترک می کند. بااولین مشاورش ازدواج می کند.

مادر زو شدیداً افسرده است. زو در طی سالهای جوانی تنهاست. مادرش دوست ندارد زو با پدر ونامادری رفت وآمد کنند.

در نهایت زو در تنهایی رشد می کند. وقتی دانشگاه پزشکی قبول می شود کسی اورا تشویق نمی کند یعنی کسی نیست که او را ببیند. دوسال در رشته پزشکی تحصیل می کند. دانشگاه را رها می کندوبه سراغ کارهای عام المنفعه می رود ویک موسسه خیریه برای حمایت از کودکان که مورد آزار واذیت قرار می گیرند تاسیس می کند. مدیری عالی برای این مجموعه می شود. با وکیلی بنام آستین آشنا می شود و بعداز یکسال با هم ازدواج می کنند.

چند سال بعداز ازدواج با درمانهای مختلف بالاخره دخترشان به دنیا می آید. نام او را جیمی(معنی فرانسوی من عاشقتم) می گذارند.

بعداز تولد نوزاد مشکلات آغاز می شود. زو قادر نیست به کودک شیر بدهد. آستین میخواهد که پرستار بگیرند وزو شدیدا مخالفت می کند. اومیخواهد همه کارهارا خودش انجام بدهد.

بعداز چند روز بالاخره مشکل شیر دهی برطرف شد در این مدت با آستین مشاجره کرد.

در هنگامی که کودک را درآغوش داشت فریاد کشید که کودک نفس نمی کشد وبا مراجعه به بیمارستان متوجه میشوند که راه تنفسش به دلیل رفلکس معده برای مدت کوتاهی بسته شده است. به اصرار زو شب در بیمارستان می مانند. برای کمک به این معضل از دستگاهی استفاده می کنند که با آلارم های وقت وبیوقت آرامش وخواب را از آنها سلب می کند.

یکروز که در حال تعویض پوشک بچه بود از روی میز به زمین می افتد وسر نوزادمتورم می شود.اورا به بیمارستان می رساند وبعداز مشورت با دکتر مغز واعصاب آرام می گیرند. چهار ماه مرخصی را با دوماه اضافه تمدید کرد. با اصرار های آستین بالاخره رضایت داد تا پرستار بگیرند. در روز اول کاری با ایراد های بی مورد آنرا رد کرد وبعداز چند روز پرستار دیگری گرفتند.

کودک میتوانست راه برود وآستین برای راه پله محافظ گرفت وزو آنرا باز کرد وادعا داشت که کودکش باید خودش تشخیص بدهد ودوست ندارم اورا مانند سگهای خانگی حبس کنم.

فردای آنروز کودک که تحت مراقبت پرستار بود سقوط کرد ودستش شکست. بعداز خوب شدن دستش هنگام بازی زو با کودک کتفش از جا درفت وباز به بخش اورژانس آشنا رفتند.دوهفته بعد باز وقتی زو لباس اورا عوض می کرد دچار در رفتگی کتف شد.

بار دیگر وقتی اورا به پارک برده بود روی تاب بدون محافظ بزرگسان سوارش کرد وباعث شد مچ دستش بشکند.

در تولد دوسالگی جیمی وقتی مادر آستین برای برداشتن دستمال به آشپزخانه رفت متوجه شد که تمام شوینده های سمی وخطرناک درست در کابینی بدون محافظ ودر دسترس جیمی است که این مغایرت آشکاری با ادعای زومبنی بر ابر مادر بودن داشت.

موضوع را با پسرش در میان گذاشت ولی نتوانست انگشت اتهام را مستقیم به زو نشانه برود. آستین بعداز مشاجره ای طولانی توانست ظروف شوینده را جابه جا  کند.

زو عقاید خاصی در تربیت داشت واز آنجایی که تمام کتب مربوط به تربیت را خوانده بود نظراتی کارشناسی می داد. هرکسی که مخالف آن بود را نمی پذیرفت یکی از آنها هم مادر آستین بود. مادرش زنی تحصیلکرده ومشاور با هوش وبا سوادی بود که دفترروانشاسی نداشت. مادر آستین متوجه نیمه پنهان زو شد وبارها به پسرش هشدارداد.

آسیب های جیمی تمامی نداشت ودر تمام موارد در حضور زو این اتفاق ها تکرار می شد ولی هر بار توجیهی برای آن بود.

جیمی دو ساله را به مهد بردند. کتی دکتر خانوادگی آنها که از بدو تولد با این خانواده همراه بود گفت: به دلیل همراهی کودکان احتمال بیماری و آنفولانزا زیاد است.

جیمی سرما خورد وعفونت گوش گرفت. بعد از تکرار عفونت زو اورا پیش متخصص برد تا لوله گذاری کنند با این کار دیگر دچار عفونت نمی شد. جراحی کوچکی وبی خطری  بود. دکتر را با گفتن اینکه بارها دچار عفونت شده مجاب کرد. بعداز جراحی غیر ضروری، آستین دچار شَک شد واز مادرش کمک خواست. مادر کتابی به او داد که رفتار این مادران مبتلا به سندروم منشهاوزن با وکالت را تشریح می کرد.

خلاصه جیمی بیچاره آخرین روز سفر تفریحی دور استخر می دوید که روی زمین افتاد وبا چانه شکسته داخل استخر افتاد در همان لحظه آستین از تنیس برمی گشت که متوجه شد. زو در حال گفتگو با دوستانش است وکودک را رها کرده با سختی کودک را نجات داد وزیر چانه او دوازده بخیه خورد.

یک هفته بعد وقتی در پارک بازی می کردند جیمی دچار گاز گرفتگی توسط سگ شرمن شپردی شد که به گفته جیمی قلاده داست. زو مدعی بود با فریاد او قلاده را صاحبش بست.

اتفاقات نادری پشت هم می افتاد. آستین مطالعاتش را تکمیل کرد وبا کتی دکترش مشورت کرد. کتی از روانشناسی متبحر کمک خواست.

شبی که برای خوردن شام بیرون رفته بودند جیمی دچار حمله آلرژیک شد ومتوجه شدند که کودک به عسل شدیدا آلرژی دارد. روانشناس به کتی گفت: اگر چه جیمی نجات یافت اما سلاحی مرگبار به دست زو رسیده است. باید برای حفاظت از جیمی به انجمن حمایت از کودکان شکایت کنی وگزارش مفصلی  بفرستی.

کتی نامه را می فرستد. مامور "دان"را برای تحقیق می فرستند. او از تک تک پزشکان وبیمارستان وخانواده پرس وجو می کند. دیگر شکی ندارد که این ها اتفاقی نیست اما ادله درستی برای محکمه نداشتند. یکروز زو زودتر به خانه آمد وپرستار را مرخص کرد با دخترش برای خرید رفتند ودر خانه برای جشن آماده شدند. دکتر متخصص آلرژی آمپولی به آنها داده بود که باید همیشه همراهشان بود تا در صورت بروز حمله آلرژی به عسل بتوانند پیشگیری کنند.

زو کیک تولد را روی میز گذاشت وآمپول را روی پیشخوان. در همین حین کتی در زد وبا اصرار جیمی وارد شد. در لحظه ورود جیمی تکه ای از کیک با روکش صورتی را خورد. با مداخله کتی وتنفس مصنوعی وتماس با اورژانس توانست جیمی را از مرگ حتمی نجات دهد. بعدهم زو به زندان رفت وآستین وجیمی وکتی توانستند به آرامش برسند.

ارائه شده در وب سایت ویرگول

https://leilafarzadmehr.ir/خلاصه-کتاب-نیمه-پنهان-اثر-دانیل-استیل-2/


ایالات متحدهوب سایتکیک تولدگلدن گلوبدانیل استیل
لیلا فرزادمهر هستم فوق لیسانس بازرگانی بین الملل‌.کارمند حسابداری.با نوشتن دنیای اطرافم رو رنگ می کنم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید