لیلافرزادمهرm_15996912
لیلافرزادمهرm_15996912
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

دگرگونی فلش

دگرگونی فلش

هرکدام از فلش‌ها جهتی را نمایش می‌دادند. یکی به چپ، یکی راست، یکی بالا، یکی پایین، یکی گردش به راست و دیگری گردش به چپ.

بعضی از آن‌ها در کنار هم بودند و دو جهت مخالف را روی تابلو نشان می‌دادند.

مدتی بود که فلش گردش به راست از کار خود خسته شده بود. آنقدرکمرش را خم نگه داشته بود که از درد تمام عضلات صورتش جمع شده بودند. در نزدیکی او گردش به چپ قرار داشت و هر روز او را می‌دید که لبخند می زند و مسیر را به عابران و سواران اعلام می‌کند.

کمی آن‌طرف‌تر فلش‌های بالا و پایین روبروی هم مشغول خوش و بش و خواندن سرودهای عاشقانه بودند.

گردش به راست از اینکه تنها بود و همیشه مجبور بود جهت مخالف دوستانش را نشان دهد، خسته شده بود.

یک روز صبح قبل از اینکه بقیه از خواب بیدار شوند و نور اولین اتومبیل که قبل از طلوع خورشید آن‌ها را بیدار می‌کرد، دیگران را از خواب بپراند بیدارشد.

گردش به راست با فشار زیاد کمر خمیده و دردناکش را صاف کرد. در تابلو استوارایستاد دست‌ها را به کمر زد و با سر افراشته به اطرافش نگاه کرد.

همه جا چقدر زیباتر به نظر می‌رسید. همیشه زاویه دیداو کج بود. مجبور بود آن‌ها را با زاویه ۹۰ درجه ببیند، ولی حالا راحت همه اطراف را نظاره می‌کرد و سرخوش از این هماهنگی، زمان را به سرعت هدر می‌داد.

از دور صدای موتوراولین اتومبیل عبوری از جاده را شنید.

سرمست از این تغیر ومشتاق عکس العمل دوستانش بود.

اتومبیل نزدیک‌تر شد، تابلوها یکی بعد از دیگری با نورماشین بیدار شدند و مسیر را نشان دادند.

با بازشدن چشم تابلوهای اطرافش، ابروهایشان به آسمان پرید و با دهان آ باز او را نظاره می‌کردند.

تابلو گردش به راست از تعجب دوستانش قهقه سرداد.

اتومبیل به نزدیک تابلو رسید از مسیر جاده منحرف و به ته دره سقوط کرد.

تنها صدا، بعد از اولین انعکاس نور ماشین در تابلو گردش‌به‌راست که حالا دیگر تابلو مستقیم بود؛ جیغ مسافران و فریاد بی‌وقفه لاستیک‌ها روی آسفالت بود که بقیه فلش‌ها را به‌یک‌باره از خوابی گران بیدار کرد.

فلشتمرددگرگونیرفتن به راه خودگردش
لیلا فرزادمهر هستم فوق لیسانس بازرگانی بین الملل‌.کارمند حسابداری.با نوشتن دنیای اطرافم رو رنگ می کنم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید