زورآزمایی با کوفته
تبریزی ها کوفته را بهعنوان سرگل تمام غذاها میدانند. هرکسی که کوفته را بزرگتر درست کند، لوح آشپز حرفهای را به نام خود مهر کرده است.
یک سال بود که عروس تبریزیها شده بود. تمام رسم و رسومات آنها را یکییکی آموخته و تعریف کوفتههایشان را زیاد شنیده بود. ناگفته پیداست که مادر شوهرش در پختن کوفتهتبریزی ید طولایی داشت و حرفها برای گفتن!!!!
به رخ کشیدنها دیگر کلافهاش کرده بود.
دستپخت خوبی داشت ولی مثل جوجهتیغی که فقط یک کار و یک روش را برای پیشبرد اهدافش دارد، همیشه غذاهای تکراری در جمع خانوادگی مهیا میکرد.
پیتزا بزرگ در سینی فر با خمیر دستساز، سمبوسه حرفهای، فلافلهای تردوتند، فسنجان پرروغن و جاافتاده، قورمهسبزی خوش عطر، مرغ سوخاری شده به رنگ طلایی، که هرگز از سر سفره تکهای برنمیگشت.
. همه اینها یکطرف و کوفته تبریزیها که به آن افتخار میکردند در طرف دیگر قرار داشتند.
کوفته تبریزی در میهمانی ها، لبولوچه را برایش کج می کرد و حریف میطلبید.
آن روز برحسب اتفاق، برنامه تلویزیون کوفتهتبریزی را آموزش میداد.
دفتر و قلم را برداشت ودر ادامه دفتر آشپزی بهسرعت نوشت.
" لپه، گوشت چرخکرده، سبزی مخصوص و تازه و... مواد را ورز میدهیم و سپس ... در ادامه ..."
در طول عمرش تندنویسی نکرده بود بهسرعت با تمام جزئیات، گفتههای سرآشپز را ضبط و ثبت کرد.
بلافاصله تمام مواد را باهم ترکیب و ورز دادن مواد را آغازکرد.
مدت یک ساعت مهیا شدن مواد کوفته زمان برد. داخل شکم کوفته را یک مرغ پخته کوچک با زرشک و سبزیهای معطرپرکرد وبعدهم مواد کوفته را طبق روش سرآشپز حرفهای دور آن پیچید. کوفته نهایی بهاندازه توپ فوتبال شد؛ آن را داخل توری مخصوص گذاشت؛ پخت و تزیینهای آخر را انجام داد.
برای شام همه را دعوت کرد. با حیرت و تعجب خانواده شوهر غرق در لذت شد.
کوفتهای که برایش کری میخواند، با لبهای آویزان تکهتکه میشد.
سرمست از این زورآزمایی به آشپزخانه برگشت. وانگشت دست راست را به علامت اوکی نشان کوفته داد.