لیلافرزادمهرm_15996912
لیلافرزادمهرm_15996912
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

لجاجت کورکورانه

دوستی تعریف می کرد که پسرش در رشته سازه های فلزی و پل تبحر دارد. سالها رنج درس خواندن وطی کردن مدارج را به جان خرید. تلاش فراوانی کرد وبعداز مدتی از چندکشور اروپایی بورسیه دریافت کرد. شنوندگان با هیجان به حرفهایش گوش می دادند وسرشان را تکان می دادند وگاهی "خوب" را مانند نمک اضافی، برای تشویق گوینده اضافه می کردند.

مرد ادامه داد: اما من نگذاشتم که برود.

مستمعین ناگهان با صدا نفسشان را بیرون دادند وگفتند: یعنی چی؟ برای چی؟

مرد ادامه داد: من سالها فرماندار بودم ودر سمت خودم هرروز به مردم خدمت کردم وحالا باید پسرم این وظیفه را ادامه بدهد. من نسبت به این مردم ومملکت تعهد دارم.

بقیه به او گفتند: خوب الان پسرت چکار می کند؟

مرد به اطرافیان نگاهی کرد وگفت: بیکار است. کاری که شایسته باشد پیدا نکرده است.

سرم را از مانیتور به سمت او چرخاندم تا ببینم مردی که به مملکتش تعهد دارد آیا تعهدی به سرنوشت فرزندش هم دارد؟

پسر همراهش با سری افتاده بدون هیچ انگیزه ای به دهان اطرافیان نگاه می کرد.

با خودم گفتم: اعتقادات من هرچقدر که مهم باشد نباید باعث شود که فرزندم از زندگی وهست ونیست ساقط شود. اگر عرضه کاری را دارم این من هستم که باید تلاش کنم وفرزندم باید راه خودش را برود حتی به غلط. تنها وظیفه من در جایی که فکر می کنم درست است اظهار نظر است نه گرفتن تصمیم.

تلنگرلجاجتتصمیم به جای دیگران
لیلا فرزادمهر هستم فوق لیسانس بازرگانی بین الملل‌.کارمند حسابداری.با نوشتن دنیای اطرافم رو رنگ می کنم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید