نوه شیرینم درود
ماتادور ها هرسال، در اسپانیا دورهم جمع میشوند. بعدازاینکه جمعیت در یک میدان خاص ویا خیابانهای اطراف تجمع کردند، گاوهای وحشی را رها میکنند. ماتادور حرفه ای، او را با شنل سرخش کنترل میکنند. گاو با دیدن رنگ قرمز، متنفرانه به دنبال شنل سرخ ماتادور از اینسوی میدان به آنسوی میدود. جمعیت "هٌولی ی" گویان رقص گاو وماتادور را با لذت تماشا می کنند.
بعدازاینکه حسابی خسته شد، ماتادور حرفهای با یک میله ویا نیزه تیز از غفلت گاو استفاده کرده و به حیوان ضربه میزند واو را میکشند. در این میان بعضی از گاوها از مهلکه فرار میکنند. در خیابان به مردم منتظر حمله وآنها را لتوپار میکنند. گاو وحشی دردی که از نیزه ماتادور کشیده را با کشتن مردم تلافی میکند. ماتادورهم بهمحض احساس خطر درجایی مأوا میگیرد.
حال این روزهای مردمم کمتراز مسابقه گاو بازی نیست.سالها پیش مردم این کشور در آرامش نان و ماست خود را میخوردند.سفرهایشان همیشه نان داشت.
بعد از اندک زمانی هوس گاوبازی به سرشان زد. گوسالهای را بنام تورم به دنیا آوردند و هرروز با خوراندن علفهای مسموم او را بزرگ کردند.
تورم رشد بیحدوحصری کرد. بزرگ و برومند شد. افسار پوسیده را گسیخته وبی محابا به مردم کوچه وبازار تاخت. ماتادور مبتدی وبی تجربه با اولین تکان شنل روی زمین افتاد. تا گاو بتواند او را هدف قرار دهد خود را به بالای بارو رساند ولی مردم اطراف خیابان تاوان گناه او را پس دادند.
ارائه شده در وبسایت ویرگول
https://leilafarzadmehr.ir/نامه-به-نوه-ماتادور-بی-تجربه20-تیر-1402/