لیلافرزادمهرm_15996912
لیلافرزادمهرm_15996912
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

نامه به ویکتور هوگو (خالق بینوایان)

نامه به ویکتور هوگو (خالق اثر زیبای بینوایان)
سلام بزرگوار
اثر زیبایت را خواندم نکاتی در ذهنم چشمک میزند. شاید اگر در این سرزمین بودی داستانت رنگ و بوی دیگری می‌گرفت؛
وقتی فلاکت دخترک فانتین را که به‌اجبار از صبح تا شب در میهمان‌خانه تناردیه ها کار می‌کرد تا لقمه نانی را برای سد جوع دریافت کند تحریر می‌کردید؛ آنگاه‌که در دل جنگل تاریک مشغول پر کردن ظرف آب او بودید؛ وقتی عروسک امید او را با دستان مجرم فراری به دامانش رساندید؛ وقتی او را بر دوش زندانی مهربان به‌سوی خوشبختی بردید؛ آیا می‌دانستید جایی همان حوالی سرزمینی هست که تمام کودکان آن را به مسلخ می‌برند؟
گاهی ناپدری سنگدل با سگک کمربند، دست نوازش بر سر کودکان می‌کشید؛ وقتی که دل سپرد داس پدر گردنش را جدا کرد تا چشمش را ببندد و دل به کسی ندهد ؛گاهی انبر داغ و یا قطعه زغال گداخته نامادری، تن نحیف گل تی تی را گل‌باران می‌کرد. گاهی اربابان ظالم، مدیر مدرسه و یا معلم آن‌ها را بر فلک آویزان می‌کردند؛ گاهی همسالان و یا بزرگ‌سالان کوچه و خیابان بر جسم و روحشان خطی عمیق می‌کشیدند.
هوگوی عزیز در صد‌ه های دور، وقتی دختری زاده می‌شد جشن و سرور شکفتن این فرشته کوچک همه سرزمینم را ماه‌ها دربرمی گرفت، نمی‌دانم از چه زمانی و چطور در این فرهنگ به دنیا آمدن برترین موجود خدا عیب وعار شد و خفت پدران و سرافکندگی مادران.
هوگوی عزیز وقتی دخترخوانده‌ات دست در دست همسر باوفایش به سمت خوشبختی گام برمی‌داشت، می‌دانی دختران این وادی را به جرم دختر بودن در پستو خانه‌ها مخفی می‌کردند!
می‌دانی دختران تازه‌ بالغ را به تکه‌ای زمین، یا مقداری آذوقه و یا با اندکی مواد برای درمان خماری یک‌شب، با اولین خریدار معاوضه می‌کردند و سیکل روزهای بد و بدتر تا پایان عمرشان ادامه داشت! می‌دانی حداقل حقوق انسانی، حق انتخاب همسر را از آن‌ها سلب کردند.
می‌دانی دخترهای 9 ساله را برای فرزند آوری برای کودکان کار میفروختند! می‌دانی شکم‌های گرسنه کودکان، صندوق حمل موادمخدربود! می‌دانی کودکان خردسال به‌جای ملعبه دردستانشان گل و شیشه‌شوی و فال دارند؛ تا سر چهارراه‌ها برای دیوهای خون‌خوار کسب منفعت کنند!
می‌دانی در مدارس ناکجاآباد کودکان در شعله‌های بخاری هیزمی، تنشان را برای گرمی کرسی ریاست و جایگاه اغیار، سوزاندند! و می‌دانی دختران زیباروی را با اسید خشم، آبله‌رو کردند!
می‌دانی وقتی‌که تو برای دخترخوانده‌ات به دنبال لباس زیبا می‌گشتی؛ دختران این سرزمین به جرم یکسانت تنگی لباس آبرویشان حراج می‌شد!
می‌دانی در این سرزمین با تمام تجدد و پیشرفتگی ظاهری هنوز فرهنگ قرون‌وسطی حاکم است و دختران را چون کالایی بنجل برای رفع نیاز می‌دانند!
می‌دانی در مدارس به‌جای آواز زندگی و عشق وامید، بوف‌ها مرگ و اعدام و چوبه دار را می‌خوانند!
می‌دانی آموختن در این سرزمین، بی‌دینی را به ارمغان می‌آورد!
و آیا می‌دانی…
هوگوی عزیزم خیلی وقت است قلمم با من تلخی می‌کند؛ نمی‌دانم چه اتفاقی کامش را زهرمار کرده است؛ قدری برایش عسل کشیدم واو را با آن سیراب کردم.
و اما فرزندان این سرزمین، چون فولاد با هر آتشی گداختند، سوختند و آموختند، یاد گرفتند علیه تمام مصائب و بدعهدی‌های زمانه، بسان ققنوس دوباره زاده شوند.
دختران این سرزمین در پستو خانه‌ها با زغال‌های چسبیده به دستانشان روی دیوارها، الفبای زندگی را بارها تکرار کردند. داشته‌هایشان را مشق کردند. قفل درهای زندان فقر فرهنگی را قدری گشودند؛ پله‌های ترقی را بالا رفتند. پیشرفت را از مدارس آغاز کردند. هم‌پایه با نخبگان در سخت‌ترین رقابت‌ها، گوی سبقت را از همه ربودند. سپس در عرصه‌های ورزش و کار بال‌هایشان را گستراندند. در کارخانه‌ها، ادارات، مدارس و دانشگاه‌ها بر کرسی‌های علمی و مدیریت با درایت تکیه زدند. در خانه هاشان جای خود را از انتهای پستو به پشت میز مذاکره و گفتگوی رودررو کشاندند.
مادران سرزمینم با خون‌جگر فرزندانشان را سیراب کردند. دانش و خلاقیت‌های نهفته در وجودشان را با هر لقمه دردهانشان قراردادند. تا نسل بعد مزه تلخی را دردهان نچشد.
ویکتور هوگوی عزیز اگر دخترخوانده‌ات به پشتیبانی قلم پرتوانت، توانست خوشبختی را به خانه دعوت کند؛ فرزندان این سرزمین با چنگ و دندان، دیوارهای بتنی فرهنگ بدویت را شکستند تا خود را ثابت کنند.
اکنون در این سرزمین زن‌ها بهتراز هرمردی دنیا را می‌چرخانند. افتخار این است که با تمام نه شنیدن‌ها، با تمام محجوریت‌ها، با تمام فرهنگ‌های غلط، باوجود تحقیر و توهین‌های علنی و غیرعلنی، توانستند دنیای پیرامون را با دستان خالی بدون پشتوانه‌ای محکم، به خواست خودشان تغییر دهند.

ویکتور هوگودخترانزجرفرهنگ سازی
لیلا فرزادمهر هستم فوق لیسانس بازرگانی بین الملل‌.کارمند حسابداری.با نوشتن دنیای اطرافم رو رنگ می کنم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید