لیلافرزادمهرm_15996912
لیلافرزادمهرm_15996912
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

روزنگار24خرداد1401(گربه خانگی از نوع اسکاتیش) قسمت سوم

روزنگار24خرداد1401(گربه خانگی از نوع اسکاتیش) قسمت سوم

دو سه روزی بود که ایشان زیر مبل می رفتند وصدای خرت وخورت می آمد. یکی دوبار که نگاه کردم چیزی ندیدم. اورا درحالی که دراز کشیده بود یافتم به خیال اینکه دنبال جای خنک است بی توجه گذر کردم. دیروز تکه ای از پارچه سیاه زیر مبل را روی زمین دیدم. سررا زیر پایه مبل بردم ودیدم که یک دایره به قطر 15سانت را از آن کنده است. به دخترم گله کردم که این دیگه کاری نیست که بشود گذشت. طبق معمول پاسخ این بود:" گناه داره ولش کن."

با صدایی که خنده در ته آن موج می زد وانگشت اشاره، بلا را خطاب کرد وگفت:" دیگه اون زیر نری ها دعوات می کنم."

-ای وای اینطوری نگو خیلی ترسید الان گفت: "چشم دیگه اینکارو نمی کنم." از جا بلند شدم وغرغر کنان به سمت آشپزخانه رفتم.

برای خودمان چای ریختم وروبروی هم نشستیم.

ناگهان دخترم فریاد زد: وای بلا می کشمت.

در جستجوی گلدانی شکسته،به اطراف نگاه کردم ولی صدایی نشنیده بودم خوب چی شده که متوجه نشدم یعنی گوشهایم سنگین شده، شاید دارم مشاعرم را از دست می دهم. یورش دخترم به سمت مبل مرا از جا پراند.

متوجه شدم بلا خانم از داخل شکافی که درست کرده به داخل زیره مبل رفته است. هم خنده ام گرفته بود وهم عصبی بودم که مبل را ترکانده است. داخل آنهم با عشق از چپ به راست می پرید.

بعداز چند بار گاز گرفتن دخترم که دستش را برای گرفتن او داخل برده بود مجبور شد به او بستنی مخصوص بدهد تا به طمع آن بیرون بیاید. تا ساعت یک نیمه شب مشغول دوختن وصله زیر مبل بودم تا دوباره داخل نشود. مبادا با غفلت ما بلایی برسرش بیاید.

****

از ساعات اولیه طلوع خورشید هم بیدار است. در ابتدا با نزدیک کردن پوزه(بوسه ای که برای خودمان تعریف کردیم) سعی می کند بیدارمان کند. بعداز اینکه بی تاثیر بود به سراغ انگشتان پا می رود. با دودستش آنهارا محکم می گیرد. بعد با دندانهای ریزش به اصطلاح گاز گاز می کند.

اوایل فقط با دخترم اینکار را می کرد ولی چند روزیست که مرا هم مستفیض کرده است. صبح از ساعت پنج به بعد با من بازی میکند. امروز صبح هرچه کرد از روی پتو نتوانست دندانش را به پایم برساند و بعدهم ناامید به سمت مبل رفت وخوابید.

****

در مورد آب خوردن ایشان هم داستان داریم. ظرف آب باید سرامیکی باشد وآب درون آن تازه وسرد . هربارهم باید کاسه شسته شود.

چندروزی بود که می دیدم وقتی آب پای نخل مرداب می ریزم او به سراغش می رود. با ملچ وملوچ فراوان از آب گلدان می نوشد. برای جلوگیری از اینکار ظرف کوچکی را کنار گلدانها گذاشته ام اما خوردن آب از گلدان برایش لذت بخش تراست. از هر چند بار آب خوری یکی دوبارش را به گلدان سر می زند.

این داستانها همچنان ادامه دارد وهرروز شیطنت جدیدی را از این موجود شیرین می بینیم.

لیلا فرزادمهر هستم فوق لیسانس بازرگانی بین الملل‌.کارمند حسابداری.با نوشتن دنیای اطرافم رو رنگ می کنم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید