چو بلبل خوش الحان در گلستان خواهمت
چو نرگس خوشبو در دو دستان خواهمت
جز تو نباشد آرزویم چون پری وحور را
چو مجنون سرا سیمه شتابان خواهمت
باخیال به دست آوردنت فارغم ز سودای جهان
چو آب برای فروکش سینه بریان خواهمت
ای خواستنی ام خواهمت امروز فردا تا به عُقبیٰ
چراغ روشن شب های تٰار زمستان خواهمت
گر نصیبم نشوی ازاین حیث محزون گردد دلم
باقلبی شکسته و نا امیدی های فراوان خواهمت
شنبه 1400/10/11
پدر ای مونس ای یار جانی
پدر ای همدم ای زنده گانی
جز پذیرش چاره ای نیست تقدیر را
نشد در اواخر باهم کنیم زنده گانی
پدر ای امید فردا های فرزند
پدر ای آینده ساز خوب دلبند
سخت دشوار است بیتو به سر کردن
نداند قدر این سخن آنکه دارد ارزن
پدر شمع فروزان جهانی
پدر درخت مثمر فصل خزانی
عزیزان قدر این گوهر بدانید
نیابید مثالش در هیچ زمانی