1 _دیو سفید
وقتی رستم دیوسفید را می کشد، جگر او را از سینه بیرون می آورد و با چکانیدن خون آن در چشمان کاووس و همراهانش ، دیگر باره بینایی آنان را باز می گرداند :
ز پهلوش بیرون کشیدم جگر / چه فرمان دهد شاه پیروزگر؟
کنون خونش آور تو در چشم من / همان نیز درچشم این انجمن
مگر باز بینیم دیدار تو / که بادا جهان آفرین یار تو
درشاهنامه به هیچ وجه توضیح داده نشده است که چرا خون جگر دیو سفید برای باز گردانیدن بینایی مفید است حتی اگر کوری براثر جادویی ایجاد شده باشد ، برای آگاهی از چگونگی این امر ناچار به اساطیر چین رجوع می کنیم ، در متنهای دینی دائوگرایان ،این اعتقاد چینی بازگو شده است که هر یک از شش اندام درونی شامل تمام یا بخشی از روان آدمی است که شن نامیده می شود . شن جگر ، لونگ _ین(Lung_yen) یا دود اژدها نام دارد و ملقب است به هن _مینگ (Han_ming) یعنی کسی که روشنایی در آرواره های خود دارد .
این توضیح به خودی خود ابهام موضوع را برطرف میکند زیرا وقتی جگر دیو سفید ، بنابر اعتقاد دائوگرایان دارای روشنایی است ، طبعا چکانیدن خون آن در چشمان کاووس و همراهانش ، سبب بازگردانیدن بینایی از دست رفته آنان می شود ..
2_افسانه های تولد زال و رستم
در شاهنامه آمده است که زال پدر رستم با موهای سفید چشم به دنیا گشوده است ، و این امر سام پدر وی را چنان دل آزرده می کند که کودک نوزاد را بر سر راه گذاشت و تنها مهربانی سیمرغ پرنده افسانه ای که او را بر گرفت و به آشیانه خود برد و باعث رهایی وی از مرگ شد . در اساطیر چین یک افسانه بسیار همانند این داستان درباره هائو_گی (Hau_ki) آمده است . هائو گی نخستین پسر یک خانواده است که هنگام تولد پیکری همچون بره دارد ( شاید اشاره به موی سفید کرک مانند تن او باشد) ، پدر هائو گی از این رویداد سخت ناخشنود میشود و کودک نوزاد را بر سر راه می گذارد تا تلف شود ، اما گوسفندان و گاوان کودک را با خود می برند و از او مراقبت می کنند . چندی بعد هیزم شکنان در جنگلی به کودکی بر می خورند که بر قطعه ای یخ جای دارد و پرنده ای با بالهای خود حفظ و حمایت او را بر عهده گرفته است .