مسئله و موضوع عشق و زناشویی به شیوه ای خاص در دیوان اشعار سعدی به ویژه در کتاب های (گلستان)و(بوستان) مطرح شده است . به دیگر سخن سعدی به ویژه در غزلیات خود از عشق ( خواه در مفهوم متداول کلمه و خواه در مفهوم خاص و عرفانی آن ) دم می زند ، ولی در قلمرو عرفان نمی توان او را با شاعرانی مثل مولوی یا حتی حافظ همانند دانست . سعدی واقع بین تر از آن است که از کنار مسأله روابط خانوادگی ، شاعرانه بگذرد و متعهد تر از آن است که از طرح و بیان مسئله زناشویی و مطالب متنوع مربوط به آن کوتاهی کند . مسأله زیرین در یکی از دادگاه های مدنی خاص امروز پیش آمده است ، شوهری زن و فرزند خود را گذاشته و بی خبر و بدون اطلاع و بی نفقه رها کرده و ترک دیار گفته و همسرش به دادخواهی برخواسته است:
مبین آن بی حمیت را که هرگز
نخواهد دید روی نیک بختی
که آسانی گزیند خویشتن را
زن و فرزند بگذارد به سختی (گلستان)
حتی صحبت های همسران و موضوع هوایی مانند هم چشمی های زنان و موضوع ها و مسائل دیگر مربوط به آنان ، با آنچنان واقع گری مورد بحث واقع می شوند که گویی شاعر نه از مسائل صدها سال پیش ،بلکه از موضوع ها و مسائل امروز گفت و گو میکند:
زنی جنگ پیوست با شوی خویش
شبانگاه چو رفتش تهی دست پیش
که کس چون تو بدبخت و درویش نیست
چو زنبور سُرخت بجز نیش نیست
...کسان را زر و سیم و ملک است و رخت
چرا همچون ایشان نه ای نیکبخت؟
برآورد صافی دل صوف پوش
زخشم و ز درد از ته دل خروش
که من دست قدرت ندارم به هیچ
به سر پنجه دست قضا بر مپیچ
نکردند در دست من اختیار
که مرا خویشتن را کنم بختیار (بوستان)
سعدی با صراحت گفتاری که خاص اوست آغاز ، زندگی زناشویی ناموفق و به اصطلاح خود (زندگی دوزخی) خود با همسر ناساز را نه در قالب ها یا اصطلاحات عرفانی و نه بصورتی آرمانی شده یا تغییر شکل یافته بلکه به بیانی روشن و در مفهومی کاملا خانوادگی و اجتماعی و واقع بینانه با ما درمیان می نهد و از مسائل خانوادگی خود با آن چنان صراحتی گفت و گو می کند که از دیگر مسائل مربوط به اجتماع و عصر خویش سخن گفته است :
«وقتی از صحبت یاران دمشقم ملامتی پدید آمد سر در بیابان قدس نهادم و با حیوانات انس گرفتم ، تا وقتی که اسیر قید فرنگ شدم و در خندق طرابلس با جهودانم به کار گِل داشتند .یکی از روسای حلب که مرا با او سابقه معرفتی بود گذر کرد و بشناخت . گفت ای فلان این چه حالت است ؟ گفتم :
همی گریختم از مردمان به کوه و دشت
که از خدای نبودم به دیگری پرداخت
قیاس کن که چه حالت بود درآن ساعت
که در طویله نامردمم بباید ساخت
...بر حال تباه من رحمت آورد و به ده دینارم از قید فرنگ خلاص داد و به حلب برد دختر خود را به نکاح من درآورد و به کابین صد دینار ! چون مدتی برآمد ،دختر بدخویی و ستیزه رویی آغاز نهاد و نافرمان برداری و زبان درازی گرفت و عیشم (زندگانی ) منغص (تیره و کدر و ناگوار) می داشت :
زن بد در سرای مرد نکو
هم در این عالم است دوزخ او
زینهار از قرین بد زینهار
وقنا ربنا عذاب النار
باری زبان تعنت (سرزنش) دراز کرده همی گفت : تو آن نیستی که پدرم از قید فرنگ خلاص داده به ده دینار ؟ گفتم : بلی آنم که به ده دینار از قید فرنگ رهانید و به صد دینار به دست توام گرفتار نمود !
اگر از نظر سعدی زندگی زناشویی ناموفق یک زندگی دوزخی است ، نقطه مقابلش یعنی یک انتخاب متقابل ِموفق و یا همسر موافق و نیک و پاک و پارسا ، خود دولت و سعادتی است :
زن خوب و فرمانبر پارسا
کند مرد درویش را پادشاه
برو پنج نوبت بزن بر درت
که یار موافق بود در برت (بوستان)
نتیجه یک زناشویی موفق فرزند یا فرزندانی است که آموزش و پرورش آنان همانند انتخاب همسر از موضوع ها و مسائل حساس و مهم و سرنوشت ساز است .
منبع :کتاب جامعه شناسی ادبیات فارسی «دکتر علی اکبر ترابی»