عمیقا اعتقاد دارم که خداوند یک سری نشونه ها تو زندگیم میفرسته که ازم در برابر برخی خطرات محافظت کنه .. منتها فهمیدن این نشونه ها به دقت و توجه زیادی نیاز داره .. مثلا :
یه روز صبح از خواب بیدار شدم تصمیم گرفتم خونه قهوه نخورم ، رفتم بیرون دیدم فراموش کردم کیف پولم رو بیارم ، گفتم کارت به کارت میکنم با گوشی دیدم گوشیم شارژش تموم شد ،هر بار که میخواستم برم سمت کافه رو به رو محل کارم یه اتفاقی میفتاد ، نهایتاً چون مشتری دائم اون کافه بودم تصمیم گرفتم قهوه بخرم و ازش بخام بعدا پولش رو بدم .. قهوه خریدم و موقعی که خواستم برگردم ، آب جوش ریخت رو کل دستم ! چنان دردی پیچید از سوختگی که انگشتهای دستم بی حس شدن و قادر به تکون دادنش نبودم .. عصر قرار بود با دوستام بریم بیرون . بخاطر دستم نتونستم برم .. صبح روز بعد متوجه شدم که متاسفانه تصادف کردن! من بخاطر دستم نتونستم برم و از این موضوع عصبانی بودم ، ولی وقتی خوب نگاه میکنم میبینم که اون همه اتفاق مثل یه نشونه بوده .. اگه دستم نمی سوخت من میرفتم و ممکن بود تو اون تصادف اتفاق بدتر برام میفتاد ..
از این به بعد به نشونه های کوچیک زندگیم توجه میکردم و سرسری ازشون نمیگذشتم ، بهشون فکر میکنم ، خیلی از اتفاقات زندگیمون که فکر میکنیم چقدر ناراحت کننده و بدهستن در واقع برای محافظت از ما و به قول قدیمی ها حکمتی دارن که ما ازش بی خبریم ..
(چه بسا چيزي را خوش نداشته باشيد، حال آن که خير شما در آن است. و يا چيزي را دوست داشته باشيد، حال آنکه شر شما در آن است. و خدا ميداند، و شما نميدانيد.)