کاش همینقدر که وانمود میکردم بیخیالم بیخیال بودم اینکه بهش پشت کردم و رفتم دلیل بر دوست نداشتنش و دلیلی برای ندیدن روزهای بهتر باهاش نبود من مجبور بودم مجبور بودم که بیخیالش بشم ،شاید اگه بود میگفت خوب تونستم انجامش بدم ولی در واقعیت این شکلی نبود .میدونم تصمیمی که گرفتم درست بود ولی ،ای کاش که درست نبود .واقعیت اینه که من منتظر این بودم که کوچیک ترین و معمولی ترین اتفاق زندگیم رو بهش ربط بدم و ساعت ها بهش فکر کنم .
الان که ندارمش دارم با خاطراتش سپری میکنم نمیدونستم که از دستش میدم.
یادمه شب تولدم بند کرده بود بریم دربند آخ که چقدر خوش گذشت پوست دستمون از سرما ترک برداشته بود ولی می ارزید .
مخصوصاً اون لبوی داغ چرخی های میدون یادمه برام یه شال سفید بافته بود تا به قول خودش ست کنیم هنوزم دارمش ،یادگاریشو دارم ولی خودشو نتونستم نگهدارم ،سخته اون قدر سخت که احساس میکنم زنده نیستم.
یادمه بهم گفت میخواد برام سنگ تموم بذاره گفت که میخواد من خوشحال ترین مرد روی زمین باشم موفقم شد؛ من خوشحال ترین مرد روی زمین بودم ولی نتونستم بهش بگم یعنی واسه گفتنش دیر شده بود .
الان که زمستون شده همه جا لبو میفروشن و من همش یاد قیافت میفتم و خندم میگیره ،وقتی لبو رو مالیده بودی رو پک و پورت
یادمه برا خداحافظی تو کافه اون ور خیابون قرار داشتیم من یکم دیر کردم و تو زود تر رسیده بودی کاش قرار نمیذاشتیم شاید اگه دیر نمیکردم الان زنده بودی، پیشم بودی.
وقتی رسیدم کف خیابون پر خون بود انگار بهم ندا دادن که تویی خدا خدا میکردم تو نباشی ولی،ولی اون تو بودی هیچی نمیفهمیدم الآنم یادم نیست؛ فقط یادمه بغل گرفته بودمت و گریه میکردم همه سعی میکردن جدامون کنن پیرمردا یه چیزایی بهم میگفتن اما من نمی شنیدم میخواستم ببرمت بیمارستان، داد میزدم آمبولانس خبر کنین اما هیچکس به حرفام گوش نمیداد .چقدر زجه زدم حتی فکرشم عذاب آوره اون لحظه بدترین لحظه زندگیم بود ؛متوجه شده بودم که دیگه رفتی آخه ستاره من دستاش سرد شده بود ولی نمیتونستم باور کنم ، باورش سخت بود که همه چیزموو از دست بدم قبلاً با خودم میگفتم :«دنیا عالی نیست ولی اون قدرا هم بد نیست شاید تموم چیزی که میخوای رو نداشته باشی اما میتونی بخشیش رو مال خودت کنی» .
من بخشی از جهان که تو بودی و مال خودم کردم ولی رفته رفته همه دنیام شدی و من ناگهان همه دنیام رو از دست دادم و فهمیدم این دنیا از اونی که فکر میکردمم بدتره.
هیچ وقت فکرشو نمیکردم که قبل از وداعمون قبل از خداحافظی تو رو کفن پیچ کنن؛ولی فهمیدم همه چیز اونجوری که میخوای پیش نمیره.
کاش میتونستم بهت بگم متاسفم ،متاسفم به خاطر همه چیز.

