اگر به دنبال معنای واژهی «Texture» در فرهنگلغت برویم، به تعاریف مختلفی همچون “ساختار”، “ظاهر” و “انسجام” میرسیم. یک تعریف رایج دیگر از کلمهی “بافت”، «ساختار صداهای درهم تنیده» است. بافت، راه حلی است که ما از طریق آن میتوانیم هارمُنیها، ملُدیها، ریتمها و رنگهای صوتی متفاوت را برای نوشتن یک موسیقی با یکدیگر ترکیب کنیم. این اصطلاح به تعداد خطوط موسیقایی و رابطهی این خطوط با یکدیگر اشاره دارد. (توجه: تعداد خطوط موسیقی با تعداد نوازندههایی که خطوط موسیقی را اجرا می کنند اشتباه نشود.) در واقع بافت نحوهی ترکیب لایههای صوتی مختلف است که در نهایت میتواند منجر به ایجاد بافتی نازک یا ضخیم شود. اگر به اجرای یک ساز سولو از یک مِلُدی گوش دهیم و سپس صدای همان مِلُدی را از یک ارکستر با لایههای هارمُنیک و ریتمیک فراوانش بشنویم، شنوندهی تبدیل آن مِلُدی از بافتی نازک به بافتی ضخیم میشویم. در موسیقی، بافت را براساس روابط عمودی و افقیِ موجود در یک اثر میسنجند. ماهیت عمودی آن مربوط به تعداد نتهایی است که به صورت همزمان اجرا میشوند و ماهیت افقی آن با ریتم اثر در ارتباط است.
پنج بافتِ اصلی موسیقی عبارتند از:
مُنُفُنیک (monophonic)
بیفُنیک (Biphonic)
پُلیفُنیک (polyphonic)
هُمُفُنیک (Homophonic)
هِترافُنیک (heterophonic)
برای خواندن ادامهي مطلب اینجا کلیک کنید.