طی چند سال اخیر، اصطلاحِ Woke به چیزی عامیانه تبدیل شده و حتی از سوی برخی بهعنوان عامل اصلی مشکلات بسیار از آن یاد میشود. اما ووک چیست؟ از کجا آمده؟ چطور چیزی ووک تشخیص داده میشود؟ ووک به غیاب چه چیزی گفته میشود و چطور میتوان جهان را از آن زدود؟ در مطلب کنونی در خصوص این سؤالات صحبت خواهیم کرد.
شاید بیشترین جایی که این اصطلاح شنیده شده، این است که هالیوود به چیزی ووک تبدیل شده است. سؤالی که دائماً از سوی رسانههای راست افراطی در آمریکا مطرح شده و به تمام جهان بسط پیدا کرده، این است که چرا چپگراها، هالیوود را مال خود کردهاند؟ مثلاً چنین چیزهایی از سوی فاکس نیوز شنیده میشود:
چیزی که رسانههای راستگرا در حال جاانداختن آن هستند، این است که چیزی جدید اتفاق افتاد و به این شکل، فروش فیلمها کاهش پیدا کرد. این فکت درست است؟ حقیقت این است که تا پیش از پاندمی کرونا، فروش فیلمها وضعیت بسیار خوبی داشت و طی یک سال اخیر، روند بهبود آنها آغاز شده است. یا طبق آماری، سال گذشته صنعت سینما به رکورد 100 میلیارد دلار در تولید فیلم رسید.
به نظر مسئله ارتباطی به ورشکستگی ندارد و موضوع از جای دیگری آب میخورد. انگار صحبت از حساسیتی خاص وجود دارد که خوب است به آن پرداخته شود. پس بهتر است به مشکل اصلی برگردیم.
چند سالی میشود که این برچسب به هالیوود زده شده است. به اینکه wokeness آن را کامل در برگرفته است. این اصطلاح، در واقع تلاشی برای بهکارنبردن اصطلاحی دیگر یعنی Political correctness یا نزاکت سیاسی است. شاید بتوان معروفترین واکنش همهجانبه به یک فیلم را واکنش محافظهکاران به فیلم آواتار مربوط به سال 2009 دانست. به نظر این گروه، این فیلم پرفروش پیامی محیطزیستانه و خطرناک صادر میکرد. پیشازاین، وقتی یک سال پیش از آواتار فیلم محبوب wall-e منتشر شد، در مقیاسی کوچکتر همین اتفاق رخ داده بود و آن را پروپاگاندای اعلامخطری از سوی لیبرالها معرفی کرده بودند. باز هم میتوان به عقبتر رفت. سال 1994 وقتی فیلم شیرشاه منتشر شد، محافظهکارها آن را جنگ فرهنگی تجسم کردند (اگر فیلم را ندیدید؛ جنگ شیرها بر سر قلمرو است)! سال بعد اتفاقی مشابه در مورد انیمیشن پوکوهانتس افتاد و آن را تلاشی برای جاانداختن نزاکت سیاسی معرفی کردند «چون جرئت کردند و بازیگران بومی-آمریکایی برای آن استخدام کردند تا صداپیشهی کاراکترهای بومی-آمریکایی باشند!»
بااینحال، نکات گفته شده توضیح نمیدهند که آیا هالیوود ووک شده یا نه. به مشکل اصلی برمیگردیم. اصلاً ووک چیست؟
اسپویلر آلرت: جواب سرراستی برای این سؤال وجود ندارد. بیشتر میشود گفت که این اصطلاح یک بستهبندی برای هرچیزی است که محافظهکارها آن را دوست ندارند. برای رهگیری این اصطلاح باید کمی به عقب برگردیم. این اصطلاح درواقع چیزی دزدیدهشده از رنگینپوستهای آمریکا است. سیاهان آمریکایی برای مدتهاست که از این اصطلاح استفاده میکنند؛ صحبت از چیزی حدود 100 سال پیش است. ووک، صفتی برای توصیف یک فرد سیاهپوست بود که نسبت به عدم عدالت سیاسی-فرهنگی آمریکا در آن دوره آگاه بود.
محققان میگویند اولین استفاده از این اصطلاح به مجموعهای از ایدهها و نظرات مربوط به سال 1923 برمیگردد که توسط مبارز عدم عدالت اجتماعی، مارکوس گاروی (جامائیکایی بود و اعتقاد داشت چون سیاهان به زور به قارهی آمریکا آورده شدند - در حالی که هنوز ساختارها نسبت به آنها تبعیض انجام میدهند - بهتر است همگی به آفریقا بازگردند و آنجا را آباد کنند) منتشر شده بود. او در کتاب خود برای افزایش سطح آگاهی سیاهان جهان نوشته بود Wake up Ethiopia, wake up Africa. در ادامه اصطلاح به صورت بیدار ماندن stay woke به ادبیات آفریقایی-آمریکاییها هم رسید. برای مثال در ترانهای مربوط به سال 1938 از سوی یکی از اسطورههای موسیقی بلوز به نام «لد بلی» نیز از این اصطلاح استفاده شد. این «آلرت بودن» به این معنی بود که این گروه، به این دقت میکردند که در چه ساختارهای سیستمیای ناعدالتی علیه سیاهان وجود دارد.
باید قدمی به جلو برداریم و به سال 2014 برویم. مرگ مایکل براون و اریک گارنر توسط پلیس آمریکا که در نتیجه قاتل بدون هیچگونه اتهام آزاد شد، باعث شد که اعتراضات «جان سیاهان مهم است» آغاز شود. در نتیجه «بیدار ماندن»، توجهی در سرتاسر آمریکا به دست آورد. در مقام مقابله، محافظهکاران از همین واژه را برای مخالفت دزدیدند و آن را گسترش داده، به برچسبی به هرچیزی که دوست ندارند تبدیل کردند. برای مثال گاهی مشکل اساسی وجود یک فرد سیاهپوست در یک فیلم بود؛ اتفاقی که مثلاً در پری دریایی کوچولو یا سریال ارباب حلقهها افتاد. در ادامه ووک توسط محافظهکاران به برچسبی روی هالیوود به طور کل استفاده شد.
ازآنجاکه این اصطلاح مندرآوردی از سوی محافظهکاران به این معنی کار میرود، در تعریف ووک سراغ چیزهایی میرویم که خود آنها تاکنون گفتهاند.
برای مثال میتوان به سراغ فرماندار محافظهکار فلوریدا «رونالد دیسانتیس» رفت که سعی کرد این اصطلاح را در یک دادگاه (مربوط به آندره وارن) تعریف کند. تعریفی که وکلای دیسانتیس انجام دادند، این بود: باور به اینکه ناعدالتی سیستمی در جامعه آمریکا وجود دارد و باید روی آن دست گذاشت (نسبت به آن اطلاعرسانی کرد). در ادامه تیم رسانهای دیسانتیس این جمله را اضافه کرد: اصطلاحی عامیانه برای اکتیویسم پیشرویانه.
پس متوجه شدید. وقتی محافظهکارها از ووک صحبت میکنند، بابت این باور شکایت دارند که در نظام آمریکا، ناعدالتی سیستمی وجود دارد که باید از آن صحبت کرد. هوم، شاید هم فقط نژادپرست هستند. بگذریم.
اما اینجا نیستیم که در مورد ووکیسم بهعنوان یک کانسپت صحبت کنیم. قصد این است که از هالیوود بگوییم.
همهچیز از انتخاب بازیگران از گروههای مختلف شروع شد. برای مثال مت والش از شخصیتهای رسانهای جناح راستی مهم آمریکا در یکی از برنامههای خود که بسیار وایرال شده بود، بدون اینکه لبخند بزند توضیح داد: در خصوص فیلم پری کوچولو، به لحاظ علمی، معنی ندارد که شخصی با پوست تیره در عمق اقیانوس زندگی کند!
او در ادامه توضیح داد که حیوانات عمق اقیانوس پوستی شفاف دارند و به همین دلیل باید شخصی سفید این نقش را بازی میکرد!
چنین چیزی سابقهای نسبتاً طولانی دارد. اینکه نسبت به استخدام بازیگران غیرسفید صدای این گروه را در آورده است. پس از دههها انتخاب بازیگران صرفاً از بین بازیگران سفیدپوست در هالیوود، استخدام افرادی از قومیتهای دیگر از سوی این گروه محافظهکار کاری شیطانی در نظر گرفته میشود که برای کودکان، الگویی جز افراد سفید ساخته شود. از سال 2011 تاکنون میزان حضور افراد رنگینپوست در نقشهای اصلی در هالیوود تقریباً چهار برابر شده است که در نتیجه افرادی نه فقط از بین سیاهان آمریکایی، که لاتینها، آسیاییها و افرادی از کشورهای دیگر در چنین نقشهای بازی کردهاند.
یک سری دیگر از انتقادات تندوتیز، خطاب به سریال ارباب حلقهها و وجود بازیگران سیاهپوست در این سریال که بر اساس دنیای کاملاً خیالی تالکین به کار گرفته بودند، به وجود آمد. کار به جایی رسید که کمپانی سازنده مجبور شد به طور موقت بخش امتیازدهی به سریال را برای مقابله ببندد.
انیمیشنهای دیزنی اخیر یعنی لایتیر و دنیای عجیب هم با شرایطی تقریباً مشابه مواجه شدهاند. این انیمیشنها شخصیتهایی از جامعهی LGBTQ داشتند. برای مثال بن شپیرو، یکی دیگر از شخصیتهای معروف رسانهای راستگرایان، در یکی از برنامههای خود کامنتی را از یک هوادار 9 ساله میخواند و در جواب میگوید دیزنی در تلاش است تا تمام کودکان را ترنسجندر یا همجنسگرا کند. این در حالی است که مثلاً در لایتیر که شپیرو این صحبت را در مورد آن مطرح کرد، تنها یکی از شخصیتهای جانبی بوسهای همجنسگرایانه داشت. در واقع شپیرو از بوسهای دو ثانیهای در مورد شخصیتی خیالی که در انیمیشنی خیالی دیگر که شخصیت اصلی آن یک عروسک در دنیای یک کودک خیالی است ساخته شده بود، عصبانی شد.
این افراد تنها افراد عصبانی نیستند. گروههایی آنلاین و بزرگ وجود دارد که در آنها، این گروه عصبانی تلاش میکنند با حمله به بخش کامنتها یا امتیازدهی فیلمهایی که در آن از بازیگران رنگینپوست یا مفاهیم خلاف باورهای آن استفاده شده است، به این فیلمها آسیب بزنند.
صحبت تنها از زمان حال نیست و نسبت به مفاهیم کلاسیک تئوریک هم اعتراض وجود دارد. برای مثال دائماً این صحبت مطرح میشود که برخی فیلمهای کلاسیک، اگر در دورهی ووک-هالیوود قرار بود ساخته شود، هیچوقت به مرحلهی پخش نمیرسید.
چیزی که، میتوان آن را به طور کامل رد کرد.
برای مثال صحبت از فیلم زینهای شعلهور (Blazing Saddles) صحبت میشود که یک فیلم کمدی سیاه و وسترن آمریکایی به کارگردانی مل بروکس با بازی کلیون لیتل و جین وایلدر بود که در آن با نژادپرستی شوخی میشود. طوری کار پیش رفته که انگار مردم یادشان رفته این فیلم در مورد چه بود. موضوع فیلم این نیست که نژادپرستی چقدر خندهدار یا خوب است، میدانید؟ چرا نباید میتوانستند چنین فیلمی را بسازند؟ چون سفیدپوستها از اصطلاح کاکاسیاه (negro) استفاده میکنند؟
چون برای مثال در فیلم کوئنتین تارانتینو بیش از صد بار در فیلم جانگو 200 از همین کلمه استفاده شده و کسی هم ایرادی به او وارد نمیکند. یا رابرت داونی جونیر همین چند سال پیش در فیلم «تندر استوایی» با سیاه کردن صورت خود، نقشی در قامت بلکفیس را بازی کرد؛ این اصطلاح مربوط به وقتی است که شخصی سفید، صورت خود را سیاه میکند تا به جای یک شخصیت سیاهپوست (عموماً به شکلی کاریکاتوری) ایفای نقش کند؛ داونی جونیور همان سال در فیلم بزرگ سال، یعنی Iron Man در نقش اصلی ظاهر شد.
به شکلی جالب، مل بروکس، سازندهی زینهای شعلهور ادعا کرد که امروز نمیشود فیلم مورداشاره را در هالیوود کنونی ساخت. نکتهی جالب ماجرا آنجاست که در همان مصاحبه، بروکس توضیح داد که صاحبان کمپانی میخواستند او را بکشند، نمیخواستند فیلم را منتشر کنند، تنها به دلیل اینکه از قبل با سالنهای نمایش قرارداد داشتند، مجبور به انتشار فیلم شدند. مشکل استودیو چه بود؟ آنها اصرار داشتند که به جای کلانتر سیاهپوست، باید بازیگری سفید استخدام شود! در واقعیت، اتفاقاً شوخی با نژادپرستی چیزی است که همین حالا در فیلمهای زیادی (مثل Get out - sorry to bother you – we can’t all die first) انجام میشود؛ پس میتوان ادعا کرد ساختن فیلم مورداشاره، امروز حتی راحتتر از آن زمان بود.
مردمی که دهه 90 به سینماها میرفتند، اعتقاد داشتند هالیوودِ دهه هفتاد و هشتاد چیز دیگری بود؛ آن فیلمها را نوآورانهتر و کمتر فرمولبندیشده میدانستند. در دهه هفتاد، بسیاری از مخاطبان جدی سینما احساس میکردند هالیوودِ دهههای 50 و 60 چیز دیگری بود. آن دوره را به خاطر جذابیتهای بصری بالاتر به نسبت فیلمهای بدبینانهی دههی هفتاد ترجیح میدادند. به مسئلهی رومانتیک کردن گذشته، نوستالژی میگویند.
موضوع دیگری که باعث شده محافظهکاران عصبانی باشند، این است که فرهنگ حذف هالیوودی به نظر آنها تمام این صنعت را در بر گرفته و محافظهکاران را نشانه رفته است. طبق این ادعا، اینطور مطرح میشود که بازیگران راستگرای زیادی به خاطر سیاستهای خود به لیست سیاه هالیوود رفتهاند. کمی خندهدار است چون کسانی مانند آدام سندلر یا راب اشنایدر، دائماً فعال هستند. تیم آلن، یکی دیگر از کسانی است که در این زمینه حرف برای زدن دارد؛ او ادعا میکند که راستگرا بودن در هالیوود، مانند یهودی بودن در آلمان نازی است. در مورد فردی که با دیزنی، «تیم آلن شو» را میسازد یا سریالی 9 فصله به اسم Last man standing را دارد، کمی مسئله را مضحکتر میکند.
پس میشود اینطور جمعبندی کرد که بازیگرانی که استعداد بالایی نشان ندادهاند و نسبت به جلو رفتن دورهی کاری خود احساس نارضایتی میکنند، چیزی برای ملامت پیدا کردهاند.
این در حالی است که یکی از راستگراترین افراد هالیوود یعنی کیسی گرامر که حامی ترامپ هم هستد دائماً در هالیوود فعال است و حتی برنامههای قدیمیاش، با حضور خودش بازسازی میشود. وقتی از گرامر در این خصوص سوال شد، گفت طبق تجربهی او، تحمل بالایی در هالیوود نسبت به رویکرد سیاسی افراد وجود دارد و هیچوقت به خاطر راستگرا بودن، با مشکلی روبرو نبوده است.
برای بررسی موضوع از سمتی دیگر، بیایید به سال 2023 برویم. قرار بود یک فیلم ابرقهرمانی مهم اکران شود که شزم بود. بازیگر اصلی این فیلم، زاخاری لوی یک ضدواکسن، طرفدار جردن پترسون و ترنسفوب است. از سمت دیگر، مل گیبسون که به جز چیزهایی از این دست، چیزهای بسیار بدی در مورد یهودیها و اقلیتها گفته دهههاست مشغول ساخت فیلمهای جریان اصلی است. او حتی نامزد جایزه بهترین کارگردان اسکار 2017 هم بود.
شاید باید دوباره این سوال را بپرسیم: هالوود ووک شده؟ یا شاید مشکل تنها همان مسئلهی استخدام بازیگران متنوع است؟ شاید چون افراد از قومیتهای دیگر اصلاً دوست ندارند؟ اما در مورد همین بخش هم همچنان حرف برای گفتن وجود دارد.
بیایید به مسئلهی تنوع نژادی در فیلمها برگردیم که به عنوان اصلیترین مشکل در زمینهی ووک شدن مطرح میشود. در درجهی اول بررسی آماری نشان میدهد که تنوع نژادی چیزی است که باعث میشود فیلمها موفقتر باشند.
به این سوال فکر کنید: چند درصد ایرانیان اگر گلشیفته فراهانی در فیلم یک مشت دروغ بازی نمیکرد، آن را میدیدند؟
با این حال، این نگاه کمی شبیه به ساده کردن مسئله است. برای مثال بیایید مارول را بررسی کنیم. مردم بسیاری تحت هر شرایطی فیلمهای مارول را میبینند؛ هرچقدر که بازیگران متنوع یا غیرمتنوعی در لیست باشند یا داستان مزخرف باشد. بیایید با دقت بیشتری به فیلمهای مارول نگاه کنیم.
فاز اول فیلمهای مارول با پنج فیلم مطرح شد: مرد آهنی، مرد آهنی 2، تور، هالک و کاپیتان آمریکا؛ این پنج فیلم منجر به فیلمی به نام اونجرز شد که تمام بازیگران اصلی مردان سفید بودند، به جز یک نفر که آن هم زن سفید بود.
فاز دوم با پنج فیلم منتشر شد: نگهبانان کهکشان، کاپیتان آمریکا، مرد مورچهای، مرد آهنی 3 و ثور که مجدداً شخصیت اصلی همگی مردان سفید بودند. اما بعد کار حسابی ووک شد! چون در این فاز دوم، نام یک مرد و یک زن سیاهپوست بین بازیگران جانبی وجود داشت. عصر اولتران در ادامه سه شخصیت سفید دیگر را اضافه کرد، هرچند باید عادلانه نظر داد، چون یکی از آنها در فیلم گریم قرمز به صورت داشت. اما خب گامورا هم سبز است.
به فاز سوم میرویم. بالاخره بعد از 10 سال یک شخصیت سیاهپوست به عنوان چهرهی اصلی معرفی شد؛ بلک پنتر. اما خب، قبل از آن دو مرد سفیدپوست دیگر یعنی اسپایدرمن و دکتر استرنج معرفی شده بودند.
بعد از 20 فیلم، بالاخره مارول یک شخصیت همجنسگرا را معرفی کرد که در خصوص او هم فقط یک سکانس سه ثانیهای این مسئله را تائید میکرد.
فقط هم مارول نیست. بیایید نگاهی به 10 فیلم پرفروش سال 2022 بیندازیم. واکاندا برای همیشه، یکی از این فیلمها بود که شخصیت اول آن سیاهپوست بود اما 9 فیلم دیگر، بازیگران سفید بازیگر اصلی آن بودند. حتی گاهی بازیگران سفید در میکآپهای سنگین، با موهای دردلاک و رنگآمیزی صورت پیش از جنگ که سیاهپوستها و بومیان آمریکا از آن استفاده میکنند.
سراغ آمار اگر بخواهیم برویم، بین 2020 و 2021 تنها حدود یک چهارم فیلمهای هالیوود با کاراکترهای اصلی غیرسفید روی پرده رفتند. از آنجایی که لاتینها 19 درصد جمعیت آمریکا هستند و از بین بلیتهای فروختهشده برای سینماها، 29 درصد از همین گروه هستند، تنها 5.4 درصد از فیلمهای هالیوود بازیگر اصلی لاتین دارد. تنها در یک درصد فیلمهای هالیوود در مدت مورد اشاره از فردی از بومیان آمریکا به عنوان کاراکتر اصلی استفاده شده است (یک سوم جمعیتِ این گروه در آمریکا). همینطور تنها در یکی از هر پنج فیلم هالیوود در مدت اشارهشده دارای بازیگری از گروه LGBTQ است که از آن جمع هم 70 درصد مردهای همجنسگرا هستند. تنها یک فیلم، داستان وست ساید دارای کاراکتری ترنس بود.
حتی در مورد این صحبت نمیکنیم که چطور از این اشخاص استفاده شده است. مثلاً به طور تاریخی در خصوص شخصیتهای خلافکار، از بازیگران سیاه استفاده میشود. یا اگر بومی آمریکا باشید، احتمالاً شخصیتی گره خورده با جادو و فراطبیعه دارید. در خصوص شخصیتهای LGBTQ هم بسیاری از آنها در جریان فیلم میمیرند.
در نتیجه باید گفت اگرچه از لحاظ رنگ پوست هالیوود تا حدی تنوع نژادی را به کار گرفته، به لحاظ داستان همچنان کاملاً غیرووک، سنتی و محافظهکارانه است.
در حالی که به تعریف ووک فکر میکنید یعنی باور به اینکه ناعدالتی سیستمی در جامعه آمریکا وجود دارد و باید روی آن دست گذاشت، یعنی به این سناریوها فکر کنید:
در مارول، اریک کیلمانگر نکات بسیار خوبی در مورد استانداردهای دوگانهی تاریخی بیان میکند. او حتی با تکنولوژی خود سعی میکند به همگان در سرتاسر جهان استفاده کند. همینطور هِلا از تاریخ زشت استعمار آزگارد میگوید که برای اولین بار در مورد آن میشنویم. اما در هرکدام از این فیلمها، این کاراکترها وقتی دست به افراط و آدم بدهی ماجرا میشوند، پیامشان به عنوان چیزی شیطانی به مخاطب عرضه میشود. در نتیجه سفیدهایی مقابل این کاراکترها میایستند که به طور کامل حامی وضع موجود هستند.
بیایید یک سری دیگر از تمهای اصلی هالیوود را مرور کنیم:
همین عامل، یعنی مسیحیت به نوعی در هر فیلمی جا داده میشود. فیلمهای بسیاری تم کریسمسی دارند یا جایی به آن مربوط هستند. در تمام فیلمهای مربوط به ومپایرها و موجودات اهریمنی، ردی از کشیشان و صلیب برای مقابله با آنها میبینید.