ویرگول
ورودثبت نام
فاطمه صنایع پسند
فاطمه صنایع پسند
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

بسم الله...

همیشه دلم میخواسته توی زندگیم، بیشتر تجربه‌گر باشم تا محتاط و دقیق؛ یعنی ترجیح میدادم به جای اینکه درباره یک راه، کلی تحقیق کنم و بعد انتخابش کنم، همون زمان رو بذارم و چند تا راه مختلف رو امتحان کنم! شعارمم همیشه این بود که : اشکالی نداره! فووووقش شکست میخوریم و عوضش "تجربه" کسب می کنیم!

معمولا خیلی هم افتخار می کردم به این روحیه گستاخ و سر به هوا! که گاهی فقط داره حرکت میکنه، بدون اینکه اصلا جلوی پاشو نگاه کنه! اما حالا که با مغز خوردم زمین،کم کم دارم سر عقل میام که آقا! اینجوری زندگی کردن خوب هم نیستا!

توی چند سال گذشته، یعنی از وقتی که کلاس هفتم بودم، تا الان که کلاس دهمم، زندگیم چندین و چندبار دچار تغییرات اساسی شده! که البته آدما میگن برای یک نوجوان، این سیر و تحولات، طبیعیه... ولی خب برای منی این‌چنین سربه هوا، تبعاتی هم داشته؛ که البته نمیخوام بگم تبعات، میگم تجربه؛ تجربه هایی که میخوام اینجا درموردشون بگم...

کلاس هفتم، یه بچه نرمال و استاندارد بودم که درسمو میخوندم و زندگیمم میکردم و خلاصه همه چیز روبه راه بود... هشتم هم که کرونا آمد و مجازی شد و باز هم اتفاق اون‌چنان خاصی نیوفتاد... اما تابستان سال نهم بود که کم کم نشانه های از راه به در شدن:) در من ظاهر شد و اون موقع، برای اولین بار فکر و خیالات ترک تحصیل، توی سرم اومد...

حالا چرا ترک تحصیل؟ اگر اون موقع این سوالو ازم میپرسیدین، قطعا ساعت ها میتونستم قانعتون کنم که توی این وضعیت، تو این دوره و زمانه، با این نظام آموزشی، و ... تحصیل کردن آینده نداره و ... (ازین حرفا) یادم میاد در باب همین موضوع، چندین و چند ساعت با پدر و مادر و خواهر و دوست و آشنا و خلاصه هرکسی که گیرش میاوردم بحث میکردم؛ یه بحث بی نتیجه، که آخرش نه من قانع می شدم که درس خوندن خوبه، نه طرف مقابلم قبول میکرد که ترک تحصیل درسته...

یه مدت زیادی رو همینطوری بین زمین و هوا و سردرگم موندم، یعنی نه دلِ ترک تحصیل داشتم، نه انگیزه برا تحصیل! تا اینکه اول مهر شد و دیدم که باید به تصمیم درست و حسابی برای خودم بگیرم! نمی شد که با اون حال و اوضاع مدرسه رو شروع کنم...

نشستم و تمام نتیجه هایی که از بحث کردن با این و اون بدست آورده بودم رو کنار هم گذاشتم، و به دلایلی (که یه روزی میگمشون) بالاخره تصمیم گرفتم که بشینم مثل بچه آدم درسمو بخونم...

نتیجش هم شد کارنامه ترم دوم سال نهم، که با معدل ۱۹.۷۶، رتبه یک کلاسمون شدم و شاگرد اول...

روز اول مهر سال دهم یعنی همین امسال، با یه روحیه نسبتا خوب و انگیزه بالا، عینک زده و شیک و مرتب، با کتاب و دفتر های نو و تمیز، نشستم اولین صندلی ردیف اول کلاس؛ قطعا تصویری که از آینده خودم در سال دهم می دیدم، یه دانش آموز درس‌خون و نمونه بود، با ساعت مطالعاتی بالا و نمره های عالی!

اما حالا، وقتی نتایج آزمون گاجی که تازه دادیم رو نگاه میکنم، اصلا شبیه به اون تصویر نیست... خیلی فرق داره! آخه رتبه ۱ از بین ۲۰ نفر تو سال نهم کجا، و رتبه ۱۰ از بین ۱۳ نفر تو سال دهم؟!!!!!


تحصیلمسیردرس خوندنترک تحصیل
اینجا هستم که یاد بگیرم!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید