طرز تفکر راسکولنیکف، تو گویی پیش درآمدی است بر استالینسیم. بهراستی، داستایوفسکی درک درست از روند تحوّلات جامعهی روسیه داشته است، او میدانسته است که زمانی نه چندان دور، این طرز تفکّر به حکومتی تماماً توتالیتر و به تعبیر هایک، راه بردگی، منجر خواهد شد، زمانی که این نظریّه به نظریّهای همگانی و اجماع عام درآید. پس مبارزه با این نظریّه، نه صرفاً کوششی در جهت بهبود فردی خواهد بود، بلکه مقدمهای بر هرگونه تحوّل اجتماعی خواهد گشت که برای رسیدن به جهانی بهتر، کاربرد هر وسیلهای را موجه نمیداند و تنها چنین جهانی است که ساختهی دست انسانی است در آشتی با خویشتن خویش و رها از خودبیگانگی. داستایوفسکی راهی کاملاً مغایر با راه مارکس و لنین نشان میدهد. او برخلاف آنها که معتقدند با نظریّهی «هدف، وسیله را توجیه میکند» و باور دارند میتوانند جامعهی تراز نوینی را بر سازند که در آن، دیگر نه انسان بردهی دیگری است و نه ازخودبیگانه، معتقد است با قبول اینکه انسان آن تراز نوینی است که میتواند جامعهی تراز نوین را بر سازد، باور دارد کوشش برای ایجاد زمینهی فرهنگی رشد چنین انسانی است که به تحوّل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی واقعی خواهد انجامید، هرچند در بلندمدّت یا بسیار بلندمدّت. و از آنجا که به تعبير آلتوسر، در بلندمدّت، ما همگی مردهایم، در رهیافت داستایوفسکی، انسان در چنبرهی موقعیّتهای اجتماعی ناسازگار با طبیعت انسانی، لازم نیست منتظر بلندمدّت بماند چرا که نظریّهی داستایوفسکی در کوتاهمدّت کاربرد دارد، زیرا او معتقد است ساخت جامعهی آرمانی، مقدّمه و پیشزمینهی ساخت انسان آرمانی و کامل نیست و هر انسانی، در جامعهای غیر آرمانی هم میتواند با خویشتن خویش در آشتی باشد و از گسستگیهای از خویشتن خویش، رهایی یابد، و برای این کار کافی است که مسئولیت اعمال خویش را بپذیرد، خود را به طور دائم در پرتو نور انتقاد قرار دهد، بر اختیار و آزادی خویش باور داشته باشد و به معمار سرنوشت خویش مبدل شود.
برشی از یادداشت «استثناء یا قاعده، جبر یا اختیار»
به قلم: #کاظم_موتابیان
بخش #هنر_و_ادبیات
ویژهی #داستایوفسکی
شمارهی اوّل ماهنامهی #رخ_نگار