سلام و درود
مدت نسبتا طولانیه که ننوشتم و این به خاطر این بود که حجم درس هام زیاد شده و گاهی روز ها از شدت خستگی حتی وقت نمیکنم درست و حسابی به خودم برسم ...
از طرف دیگه دبیر هایی که اکثرا کارشون انرژی منفی دادنه و انگار روز شمار کنکور دست گرفتن ..
و از همه بدتر جو کلاسمونه ...جوی که به شدت مسمومه ...به حدی که میگم کاش رقابت توش وجود داشت اما نه تنها رقابتی نیست بلکه پر از انرژی منفی و درس نخوندن و حس بد به هم دادنه ...
طوری که سر کلاس نصف وقت رو با حرف های صد من یه غاز هدر میدهند و هر امتحان را هم چند بار کنسل میکنند ..
یکی از بچه های کلاسمان که کلا مدرسه نمی آید یکی دیگر هم که درسش کمی خوب است جز گروه همین هاست...
از طرف دیگر دوست صمیمی ام که او هم درس نمیخواند و مدام از قبول نشدن حرف میزند ..دلم میخواهد رابطه ام را با او هم کم کنم اما نمیدانم چطور ...
و بدترین چیزی که از دیروز ذهنم را به هم ریخته این است که دیروز توسط یکی از بچه های کلاس خودخواه خطاب شدم ...
نمیدانم ، اصلا نمیدانم چرا
ولی از دیروز این فکر مثل خوره ای به جانم افتاده و مدام از خودم میپرسم آیا واقعا خود خواه هستم ...
هیچوقت فکر نمیکردم کسی همچین نظری راجع به من داشته باشد و به همین خاطر است که از صبح از خودم میپرسم خود خواهی و مغرور بودن صفتی است که همیشه از آن بدم میآمده ...اگر واقعا اینگونه باشم چه!؟
بگذریم ..چیز هایی بود که ذهنم را بدجور به هم ریخته بود ..