نجوا
نجوا
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

جلسه اول و اخر

اولین طرحم
اولین طرحم

امروز ۱۰ مهر ۱۴۰۱ جلسه اول کلاس سیاه قلم و جلسه اخر ترم زبان اکتیو ۱ بود کلاس زبان خوب بود وقتی سوار تاکسی شدم یه دختر جون توی تاکسی زرد رنگ نشسته بود و جلوی پاهاش گیتار بود منم که تخته a50 همرام بود با کتاب زبانم یه جورایی رویام رو دارم زندگی میکنم فقط اعصابم از دست خودم خورده برای قبلنا کار های که کردم مهربونی های پیش از حدم نمیدوم این اعصبانیت چقدر طول بکشه ولی قول میدم اینجوری نمیمونه،ترم بعد زبانم که خدا رحم کنه?? با خانم روستایی

از دعوا متنفرم مخصوصا از صدای بلند و داد که توی کلاس زبان شادی با اناهیتا دعواش شد سر تیچر بودن کلاس،یچزی رو فهمیدم بین این مردم و اونم اینه که کسی که تظاهر میکنه فلان خصلت چقدر بده و فلانه و ندارتش که اتفاقا دارتش??? شادی هی میگه بچه های فلان کلاس بچن اینجورن و اونجورن اتفاقا خودش بچس و بسیارررر رفتار بچگانه داره

(اخ سرم،درد میکنه از بس شادی داد زد)

بنظرم خیلی زشته سرکلاس اونم جلوی استاد داد بزنی خیلی بدم میاد واقعا خجالت میکشم

خلاصه بگم براتون از ادم ها خیلی بدم میاد ادم گریز شدم یجورایی دوست دارم تنها باشم ادم نبینم،مخصوصا خانواده خالم حالم ازشون بهم میخوره،و عصبانی از اینکه چرا سکوت کردم چرا بخشیدمشون قبلا ولی خب خیلی چیز ها یاد گرفتم و با تجربه تر شدم

خدایا تنها تویی که مهربون‌ترینی

تو

کمکم کن

جلسه اخرکلاسزباننقاشیکار کلاسی
Students for always
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید