نجوا
نجوا
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

خسته اول مسیر

میترسم ترس

سر چهار راه ماشین خاموش شد،شد؟ یا خاموش کردم هنوز ترسش تو تنم مونده هم ترس هم حس خجالت حرفی که بدون فکر زده شد واقعا ناراحتم، و خیلیم خجالت کشیدم کاش میشد حس خجالتمو دور کنم از خودم، هر چی با ادم ها برخورد میکنم بیشتر مطمئن میشم که تنهای بهترین گزینس قبلنا راستش با خودم زیاد حال نمیکردم و حتما باید کسی میبود ولی الان نه،الان اروم تر شدم ساکت تر شدم خیلیی ساکت اینقدر اروم که تا سوالی نکردن جواب نمیدم و پیش قدم نمیشم برای صحبت،ولی در عوض تو جمع های غریبه ادم های که نمیشناسم خیلی خوب صحبت میکنم نمیدونم چرا اونا رو بیشتر دوست دارم شاید چونکه بهم زخمی نزدن،فعلا نزدن! اخ که حس قدرت دارم وقتی که به کسی نیاز ندارم کسی که حرفام بشنوه و درکم کنه واقعا چه اهمیتی داره که کسی درکت کنه؟ خب اخرش که چی؟ فوقعش چی میتونه برات کنه؟ غیر از اینکه همینا رو چاقو کنه و فرو ببره تو روحت توی روح و روانت؟و پشیمونم از گذشتم که خودمو کوچیک کردم پیش فردی که فکر میکردم دوستمه کارهای که بلد بودمو کوچیک میشمردم،وای که چقدر سختمه ازش بگم ولی خب الان ارزش خودمو میدونم و چقدر حال میده حس بی محلی? واقعا لذت بخشه اینکه به ادما احتیاج نداشته باشی عالیه، واقعا دیگه برام مهم نیست، نمیدونم چی میشه که ادم از عشق به نفرت میرسه؟ چی میشه که یه ادم اینقدر برات کوچیک و حقیر میشه یه حرفی که زد بهم نفس گرفت واقعا دنیا برام تنگ شد و نفس کشیدن سخت شد برام همونجا رو کردم به آسمون گفتم خدا خودت کمکم کن خیلی لحظه سختی بود ولی یه پیام خوندم که حالم امد سرجاش?همونجا فهمیدم خدا هوامو داره و یه خطر اون طرف رو تهدید کرد همون طرفی که حالمو بد کرده بود?? جلوی روم بهش توهین شد خب راستشو بگم خوشهال شدم چون خیلی مغرور بود واقعا احساس شعف میکنم وقتی که بهش فکر میکنم،از آخر تابستون امسال تصمیم گرفتم هر کسی که بهم حس یا فاز منفی میده و به اصطلاح ادم سمی هست رو حذف کنم که واقعا عالی عمل کردم.

خستم جسمم نه ها

روحم، روحم خیلی زخمیه خیلی باید ترمیمش کنم برای جونه زدن

ادم های که بهم توهین میکرد رو اروم اروم حذف کردم و به خودم احترام گذاشتم ادمی که حسوده دروغ گوه رقابت بیخود داره باهات از بالا نگات میکنه و...

من که نمیتونستم تغییرش بدم پس دور شدم پس نادیدش گرفتم،اونو بزرام و دوستاش ببینم کی مثل منه براش؟

زمان خیلی چیزا رو مشخص میکنه

بچه ها خیلی چیزا هست که رو دلم سنگینی میکنه فقط میخوام دور شم خیلی دور جایی که نه کسی رو بشناسم نه کسی منو بشناسه

کاش ترم اخر لیسانسم باشه

واقعا خستم و باید برم برم و برم

کاش کارهای دانشگاهم خوب انجام شه کاش درس ها رو راحت پاس کنم و تموم شه بره این رشته ای که هزار درجه با علاقم و استعدادم فرق داره.

خستم

همین.

ولی


با خسته بودنم

ادامه میدم

صبح میشه

این شب

باز میشه این در

اول امیدم به خداست آخرم امیدم به خداست??

یا قاضی‌الحاجات

خودم گرفتم


دوستزندگیحسدور
Students for always
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید