نجوا
نجوا
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

روز سوم

چون شب قبل تا ساعت ۳ ۴ بیدار بودیم امروز تا ۱ ظهر خوابیدیم بعد ناهار اماده رفتن شدیم بریم ایران مال که چند ساختمون بزرگ و تودرتو فک کنم بزرگترین ساختمونیه که تا الان دیدم ماشینو توی یه پارکینگ خیلی بزرگ پارک کردیم و منو دختر خالم هام و خالم و پسر خالم حرکت کردیم سمت کتابخونه جندی شاپور یا هری پاترش که دقیق اسمشو نمیدونم واقعاااااا جاییی قشنگی بود از اون جا قشنگ ها که دلمو جا میزارم اونجا خیلی ذوق داشتم طوری که سریع راه میرفتم خیلییی سریع رفتیم داخل فروشگاه های داخل اونجا و داخل اتاق ایینه و ابشار و... جلوتر از بقیه راه میرفتم و سریع طوری که پسر خالم میکشید منو که نگم‌داره??? میگفت باید ببندمت ها?? خیلییی سریع راه میرفتم که همه خندشون گرفته بود و خالم میگفت گاز ورمه??? و رفتیم سینما و دوتا فیلم دیدیم یکی سگ‌بند و یکی چند میگیری گریه کنی که من فیلم دومی رو پیشنهاد میکنم و موقع برگشتنی یه پسر نسبتا گنده یه دختره ریزه پیزه رو از لباسش گرفت و کشید بغلش و گفت بیا توله سگ من فکر کردم توله سگ کنارمونه?? نگاه اطراف میکردم که توله سگ رو ببینم که فهمیدم اینجا کسیو که خیلی دوست داشته باشن اینجوری بهش میگن ??? ولی زندگی اینجا اینجوریه که شبا بیدار و روزا خوابن رفتیم لوازم تحریری که خیلییی خوشگل و گرون بود ولی خب یه کتاب جدید از ریچل هالیس گرفتم

سینما
سینما



کتابخونه هری پاتر ایران مال
کتابخونه هری پاتر ایران مال




ابشار جلوترتوله سگ
Students for always
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید