یکی از خاطرات سفر رو تعریف کنم یعنی هر اتفاقی افتاده رو به صورت پست های جداگونه،
یکی از اون خاطرات سفر برمیگرده به روز آخر سفر ایندفعه از آخر به اول شروع کنیم، داخل شوش و اطراف حرم دانیال نبی بودیم که اطرافش بازارچه بود خودتونم که میدونید که دخترا و خانم ها رو ول کنی فقط میرن دنبال خرید حالا به ما میگفتن اینجا امنیتی هست سریع تر خرید کنید بیاید که همین موضوع آدرنالینما رو هی بالا و بالاتر میبرد
و تکرار میکردن سریع تر که بچه های کاروان هم با خونسردی هر چه تمام تر به خرید سوتین زینتی از یه فروشنده مرد میپرداختند! به دوست های خودم گفتم تا حالا ندیده بودم سربازی با اسلحه مراقب باشه که بچه های کاروان خرید های از جمله لوازم آرایشی و شورت سوتین و.... داشته باشن!
واقعا برام جای سوال بود که خجالت نمیکشن؟! اونهمه سرباز که برای امنیت ما داخل بازارچه بود که کسی اذیتی نکنه
بیست چهاری هم میگفتن وضعیت امنیتی هست. حالا نمیدونم اسکلمون کرده بودن یا واقعا بود😂 بنظرم که نبود که اگر بود اینهمه دختر دانشجو رو نمیبردن اونجا،
دیدن سرباز ها با اسلحه داخل بازارچه منو یاد سریال سقوط مینداخت انگاری که رفته باشی داخل فیلمه، منم که با پوشیه و شباهت ظاهریم به بازیگر خانم شبیه آیسان بودم.
بهمون میگفتن گروهی باشید تنها جایی نرید این بود که من چسبیده به بچه ها بودم قبلش داخل اتوبوس بچه ها بهم میگفتن دلبر جایی نری ها بزار با هم بریم، اینکه بهم میگفتن دلبر ماجرا داره و اینکه تاکید میکردن جایی تنهایی نرم دلیل بر این بود که یادمان های قبلی رو خودم تنهایی میرفتم میگشتم و سکته کرده بودم داخل دل مریم( سرکاروان) بنده خدا چقدر از دست من حرص خورد😂
نمیدونم این چه ویژگی من دارم که دوست دارم تنهایی برم بگردم...😂
بزار یه مثال بزنم داخل همین شوش من میخواستم برم نماز رو به جماعت بخونم ولی چونکه همراه بچه ها بودم و باید داخل بازار میگشتم یعنی مجبور بودم که بلاخره بچه ها رضایت دادن و اومدن داخل حسینه
که دیدم ای دل غافل که نه وضو خونه داخل حرم هست نه به گلاب به روتون😂 گفتم چه کنم چه نکنم نمیتونم که نماز نخونم! بیرون هم که میگن وضعیت امنیتی هست و نمیزارن برم یه نگاه به در ورودی و خروجی کردم که برادر ها اونجا بودم گفتم الان اینا نمیزارن که من برم وضو بگیرم که چشم مریم بهم افتاد که گفت کجا🤨 ـ هیجا وضو بگیرم که گفت همین دور بر خودمون باشی ها.
دلو به دریا زدم پوشیه رو انداختم بدون نگاه به کسی مثل جت خارج شدم و تو بازار شلوغ گم شدم به سمت گلاب به روتون راه افتادم وقتی وارد شدم دیدم آیا اینجا گلاب به روتون( دسشویی) یا زندان هست!!! شاید باورتون نشه ولی مثل زندان بود که میله داشت دو قسمت که از هم جدا شده بود در و دیوار هم پر از نوشته شیشه های شکسته درها و... وقتی وارد شدم هیچ کسی نبود و کاملا مخروبه بود با خودم گفتم اینجا گلاب به روت رو انجام بدم!؟ هیچکی اینجا نیست نکنه اصلا اشتباه اومدم....! به زور یکی رو پیدا کردم که درش درست باشه داخل که شدم آدم وحشت میکرد از اون همه اسامی که روی در دیوار نوشته شده بود و سکوتی مرگبار داخل محوطه گلاب به روتون، بود
بارها صحنه مرگ و کشته شدن تو دسشویی یا همون گلاب به روتون، در ذهنم میرفت و میومد حقیقتا دوست نداشتم داخل دسشویی بریم یا حداقل این دسشویی ....
رفتم و آمدم بدونم اینکه بمیرم😂 و این موفقیت به حساب میومد و حالا بماند که من رسیدم ناهار جوج بود با قاشق های یکبار مصرفی که هر لحظه بچه ها در حال شکوندنش بودن و صدای تق شکستن قاشق با صدای خنده بچه ها یکی شده بود.😂
جالبی ماجرا این گداها بودن که منو دلبر صدا میکردن😂😂 اینقدری خندیدم به این موضوع با بچه ها، از اونجایی که همه بچه های کاروان منو دلبر صدا میزدن که حتی گداهای اونجا هم این اسمو یاد گرفته بودنن😂
و بچه ها میگفتن اینجا عطرهاش ارزونه از اونجایی که شب قبل یا روز قبل داخل خوابگاه دقیقا یادم نیست شب بود یا روز،
یکی از بچه های تخت پایین برام یه عطری زد که خیلی خوشبو بود ازش اسمش رو پرسیدم گفت گودگرل یکی دیگه از بچه ها هم یه عطری دیگه اون یه ورم زد😂 که قبلش هم کنار آتیش بودم در واقع رفته بودم کافه آتیش اردوگاه، و حالا هر ورم و یا هر شقم یه بوی میداد یه سمت بوی دود یه سمت بوی ادکلن گودگرل و یه سمت دیگه ادکلن اون یکی همخوابگاهی که اسمشو نمیدونم ولی بوش رو میدادم😂
و حالا کات
تا بازارچه شوش که گفتم آقا ادکلن گودگرل رو داری؟ که یکی از مشتری ها با تعجب فراوان و یه داد کوچیک گفت گودگرل😳 میخوای؟! منم با ترس گفتم آره و حالا رنگ روم پریده بود و فکر کرده بودم چیز بدیه یا عطر مال متاهل هاست
که خوده آقای فروشنده ازش پرسید که مگه چیه!؟ گفت آخه قدیمه اونم با چه ادا و اطواری و آنجا بود که به این جمله که میگن میمون هر چی زشت تر اداش بیشتر ایمان آوردم، او خودش را داری سبک میدانست و صد البته بسیارررر باکلاس و امروزی، به قول فیلم پادری نههههههه من از شما میپرسم نهههههه من از شما میپرسم بوی خوب مگر قدیمی و جدید داره؟! گل محمدی گل نرگس بهترین بو ها رو دارن الان اونا بزاریم کنار که قدیمیه؟ حاجی مگه گوشیه! مگه تکنولوژی هست!؟ بنظرم که ادکلن مرد و خانم هم فرقی نداره آخه آدم بو خوب بده دیگه عطر زنونه مردونه قدیم و جدید دیگه چه صیغهای هست؟
واقعا هر چی بگم کم گفتم برای اون کسی که عطر جدید و قدیم میکنه...