نجوا
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

شغل سوم

و میرسیم به شغل سوم سمت و عنوان شغلی هنرمند😌😂
که اینم خودم گفتم🤣
مربی کلاس طراحی گفت که دانشگاه کلاس داره و نمیتونه بره که منم پیشنهاد دادم که من میرم به جاش داخل غرفه های یلدایی که مینا‌کاری و سفال بود که در دو روزی که رفتم هیچ انسان و موجود زنده ای هیچی ازم نخرید و حتی به ندرت حداقل قیمت میپرسیدن😐😂
داداش حداقل قیمت بگیر😐🤣
ولی خب خوبی این شغل این بود که خلاق ترم کرد به قدری که با دیدن غرفه ها و همکاران رفتم شمع درست کردم روابط اجتماعیم رو بهبود دادم و فضای شادی بود که مراسم داشتن و مجری اومده بود و خواننده که میخوند برامون و از همههه مهمتر غرفه پشتی بهمون شیرینی خونگی داد که مزه بهشت میداد، در یکی از این مراسم ها که روز زن هم بود دنبال یه زوج میگشتن که به سختی یه زوج رو پیدا کردن که فهمیدم خواهر برادران😂🤣🤣 خیلی خنده دار بود.

بدیش این بود از سرما یخ زدم و اینکه همسایمون منو دید و زیر چشمی خیلی با تعجب نگاه میکرد، از کارم خیلی رضایت داشتم حقیقتا پولی نگرفتم ولی اینکه به عنوان فروشنده رفتم اونجا و به حرف مردم فکر نکردم که الان دربارم چی میگن اهمیت ندادم و آزادانه کاری رو دلم میخواست کردم و استادم یه خانمه که خودش روی پای خودش ایستاده بدون همسر بدون برادر بدون پدرش، اینکه یه کمکی بهش کردم حس خوبی بهم میده.

سیاه قلم

Students for always
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید