فکر کن بچه های کوچیکشون رو میزاشتن خونه و میرفتن رختشویی و زمانی که موشک باران میشد و هواپیما ها میومدن برای بمب انداختن آنها رخت میشستن بدون اینکه پناه بگیرن ملافه و رخت های پاره پوره شده،میشستن تا اینکه غروب میشد و میرفتن خونه تازه اونجا بود که بعد از امدن هواپیماه از خانوادهاش با خبر میشد و گاهی مشغول رخت شستن که دوباره موشک باران میشد و نگاه میکرد که دود از کدام سمت بلند شده ایا از منطقه خودشان بود؟ سریع خودس را میرساند بالای سر خانه خراب شده و بچه ترکش خورده،گاهی هم که پناه میگرفتن نگران بچه های داخل خانه بودن،
با خوندن این کتاب از تلاش و سخت کوشی این مادر ها واقعا حیرت کردم،
دیدن تکه گوشت و پوست و انگشت قطع شده و.. اونم زمانی که بچت جبهه باشه، خانم های که همسر و یا مادر و دختر و یا خواهر رزمندهای بودن که لباس پاره شدهاش میومد رخت شویی برای شستن، خیلی دل میخواد دیدن اینچیزا، اونم زمانی که بیخبری از عزیزی که داخل جبهه داری،
زمانی که اسفند ماه میشه(خونه تکونی) میگن از وایتکس استفاده نکنید یا حداقل تمام درب و پنجرهها رو باز کنید، حالا خانم های رخت شویی هر روزه از وایتکس استفاده میکردنند گاهی اونقدر دست هاشون نازک میشد که هنگام شستن خون راه میفتاد ازش ...
از خوراکی های که براشون میوردن نمیخوردن خودشون از خونه غذا میوردن میدونی چرا؟ چونکه غذا ها رو بدن به مجروح ها و رزمنده ها بدون هیچ چشم داشتی ۸ سال شستن و حتی گاهی از دیگران زخم زبون میشنیدن!
یه انسان چقدر میتونه فعال باشه!؟ رخت بشوره غسال خانه بره تشیع شهدا نون پختن برای رزمنده ها و.. یه کلام استقامت
کلمه استقامت رو بهش جامعه عمل پوشوندن،از این کتاب درس ها یاد گرفتم؛ آشنایی با خانم های مقاومت زمان دفاع؛انسان های که حرف نمیزدنن عمل میکردنن؛
با خوندن این کتاب یاد ایام محرم در روستا افتادم که خانم ها دسته جمعی،جمع میشدیم برای شستن ظرف های هیئت، و حالا با خوندن داستان رخت شویی در سال های دفاع مقدس یاد اون دوران افتادم، اون صفا و صمیمیت که هنگام شستن داشتیم یاد اون حس حال خوب یاد اون چای خودن داخل استکان کمر باریک که بعد شستن ظرفا میخوردیم، اینکه افراد بدون اینکه بهشون گفته بشه میومدن پای کار هر کدوم کاری رو انجام میدادن و یه هیئت رو غذا میدادن و ظرفا رو میشستیم هر شب هر کسی که دوست داشت میومد برای شستن گاهی ۹ نفر گاهی ۶ گاهی ۱۰ و...، منی که تو خونه با دستکش و روپوش ظرف میشورم،اونجا نشسته و با مایع ظرف های چرب رو میشورم ظرف های که غذای نصفه مونده داخلش که اونو داخل یه سینی میریختیم و به حیون های روستا میدادیم، گاهی هم دختر های که اصلا خونه کار نمیکنن میان اونجا و ظرف میشورن! خانم های اونجا به چهار دسته تقسیم میشن یه عده کف میزنن به ظرفا یه عده ابکشی و یه عده دیگه ظرفا رو میزارن سرجاش و یه عده ظرف ها رو دستمال میکشند، با شستن هر ظرف دعا میکنم و حاجت هامو میگم و چه خانم های که حاجت گرفتن.
نقد های به این کتاب دارم که در ادامه میگم
من با کتاب های "فرنگیس" یا "یادت باشد" خیلی گریه کردم اما با این کتاب نهایتش بغض کردم و متاًثر شدم (در اخر با خوندن خاطره زندگی مادر شهید ناصر و تاج ماه اسدیبنه اشک مهمون چشمام شد) نه اینکه بگم باید با خوندن کتاب ها گریه کرد ولی موضوع و داستان کتاب طوری بود که ادم ناراحت بشه ولی بنظرم داستان روانی نداشت یا قلم طوری نبود که بشه باهاش راحت ارتباط برقرار کرد.
نقش خانم ها در دفاع مقدس رو روایت میکنند همونطور که در جلد کتاب نوشته شده من از این کتاب درس اخلاق ایثار سخت کوشی و... یاد گرفتم هر چند اینها کلمه های کلیشهای هستن، ولی مهم ترینش این بود که اون زمان با وجود سختی و زحمتی که میکشیدند ولی گاهی از اطرافیان حرف میشنید
اون خانم ها با خدا قرارداد بسته بودن و واقعا توی شرایط سخت تو سرما گرما زیر موشک بارون با دل نگران رخت های پاره که معلوم نبود مال پدر یا برادر و یا پسر و همسر خودشان که هست در جبهه در حال دفاع هستن،
روله کلمه لری
حس همزاد پنداری با این کتاب داشتم وقتی کلمه "روله" رو میخوندم صدای این کلمه با لهجه توی ذهنم پژواک میشد چونکه خودم لر هستم و کاملا آشنا با مویه روله روله لر ها؛ و جالب اینکه فهمیدم شهر اندیمشک همزبان هستم جالب بود برام اینکه جنوب کشور هم لر زبان داره.
ولی نقد های که به نویسنده دارم که میتونست به داستان پر بال بیشتری بده که جذاب تر شه مثل اینکه خانم های باردار که رخت شویی میکردن حالا چه بچه ای دارن (یعنی خصوصیات بچه مقاومت) و یا خانمی که منتظر همسر اسیرش بود (مینو جمیل) که داستانش پایان باز بود مشخص نشد که برگشت یا خیر...
---------------------------
روایت زندگی پرتلاش و چالش زنان و مردانی غیوری هست، که با خواندن روایت های از زندگیشان درس اخلاق و ایثار را به ما میآموزند.
من اصلا اهل اینجور ادبی و کلیشهای نوشتن نیستم بزارین بگم چرا حالا کلمه "مردان" رو در نوشته بالا اوردم در صورتی که کتاب در مورد نقش خانم ها در ۸ سال دفاع مقدس هست! چونکه در پس زمینه این خدمات خانمها همسرهایی بودنند که با وجود موقعیت اون زمان و داشتن هفت یا هشت بچه نه تنها مانع کمک همسرانشان نمیشدند بلکه کمک هم میکردن، خانم های که با وجود بمبباران شهر در بیمارستان شهید کلانتری مشغول به خدمت بودنند حال آنکه فرزندهاشون در خانه و زیر بمب باران تنها بودنند، شاید کمی برای نسل ما عجیب باشه این جور فداکاری های که داخل کتاب نوشته شده،نسلی که همه کار میکنه که تعداد فالورهاش بالا بره و سخته درک کسی که بی مزد و منت اینقدر رخت بشوره که پوست دستش نازک بشه و هنگامی که رخت میشوره ازش خون بیاد ولی همینطور ادامه بده به شستن، ریهاش رو دچار مشکل شه که نفس کشیدن براش سخت بشه،
در هر زمان که باشی یه عده هستن که حرف های سرد بهت بزنن ولی مهم اینه که کجا حالت خوبه کجا میتونی مفید باشی،
من تا الان با خوندن کتاب"درگاه این خانه بوسیدنی است" خاطرات مادر سه شهید رو خوندم ولی با خوندن این کتاب که خاطره مادر چهار شهید هم خوندم،
با خوندن روایت های اخر اشک ها مهمون چشم هام شدن مخصوصا روایت زندگی خانم "خاتون حاجی حاجی" که چقدر ناصرش رو دوست داشت روایت عاشقانه مادر پسری،
یا خوندن روایت دیگر خانمی که از پسرش تشکر کرده بود که او را مادر شهید کرده بود.
به مادر خوبم آم... مادر... نمی دانم که از بهر کدامین درد گریم من در غم مرگ و شهادت یاران یا در تصرف شدن شهر دلیران آیا ما در چه پست است. این زمانی که نامردان به نام دوست تیغ نیز کینه را در قلب من بنشانده اند. تو گو مادر بمانم من یا که همچون حجت و حشمت اصلاح بر دست به جنگ خصم بشتابم؟ ولی مادر جهان تنگ است بهر من می جویم جهانی را که باشد نام آن جبهه
در آن نور خدا باشد و من در آن دیار یابم خدایم را که بشتابم به سوی او
مرا مانع مشو مادر
۲ خرداد ۱۳۶۲