ویرگول
ورودثبت نام
حمید رهام
حمید رهام
حمید رهام
حمید رهام
خواندن ۴ دقیقه·۴ روز پیش

موهبتِ یک روز عادی

در دنیایی که پر است از شتاب، دغدغه و تلاش برای رسیدن به «بیشتر»، گاهی فراموش می‌کنیم که نقطه‌ی شروع رشد فردی، نه در تغییرات بزرگ، بلکه در نگاه دوباره به ساده‌ترین لحظه‌های زندگی است. این مقاله، سفری است برای بازگشت به خود؛ برای کشف آنچه همیشه با ما بوده اما کمتر دیده‌ایم.

می‌خواهم درباره‌ی یکی از ارزشمندترین دارایی‌های زندگی صحبت کنم؛ موضوعی که شاید هر روز تجربه‌اش کنیم اما کمتر درباره‌اش می‌اندیشیم: موهبت یک روز عادی.

موهبت یک روز عادی
موهبت یک روز عادی

در زندگی، لحظاتی وجود دارد که بدون هیچ هیاهو و اتفاق خارق‌العاده‌ای از کنار ما رد می‌شوند؛ ساعت‌هایی که نه آغاز باشکوهی دارند و نه پایان دراماتیکی. درست در همین سکوتِ بی‌ادعاست که یکی از بزرگ‌ترین سرمایه‌های انسانی پنهان شده: موهبت یک روز عادی.  روزی که در ظاهر ساده است، تکراری به‌نظر می‌رسد، اما اگر ذره‌ای دقیق‌تر نگاه کنیم، گنجینه‌ای است از تجربه‌هایی که معمولاً آن‌قدر بدیهی می‌پنداریم‌شان که هرگز به ارزش عظیمشان فکر نمی‌کنیم—تا زمانی که از دست رفته باشند.

آرامشی که با عادی بودن می‌آید

روز عادی، برخلاف تصور، یک سکون بی‌روح نیست؛ بلکه بستری است برای پیوندهای کوچک اما عمیق. بیدار شدن در اتاقی آشنا، نوشیدن آب خنک از لیوانی که هزار بار در دست گرفته‌ایم، قدم زدن در خیابانی که مسیر هر روزمان است، شنیدن صدای عزیزانی که حضورشان آن‌قدر همیشگی بوده که گاهی فراموش می‌کنیم معجزه‌اند.

آنچه “عادی” می‌نامیم در واقع شبکه‌ای از نظم‌ها و امکان‌هایی است که به ما اجازه می‌دهد زندگی کنیم، رشد کنیم و معنا بسازیم. این نظم پنهان، ستون اصلی روان ماست؛ زیرا ذهن انسان بیش از هر چیز به ثبات نیاز دارد تا بتواند خلاقیت، احساسات و رؤیاها را بپروراند.

چیزهایی که وقتی از دست می‌روند، ناگهان بزرگ می‌شوند

بیماری، غم، بحران یا حتی یک تغییر کوچک می‌تواند ناگهان پرده از این واقعیت بردارد که عادی بودن چقدر لوکس، چقدر کمیاب و چقدر نعمت است.
وقتی جسم بیمار می‌شود، دلتنگ همان توان ساده برای راه رفتن بدون درد می‌شویم. وقتی رابطه‌ای از هم می‌پاشد، دلتنگ همان گفت‌وگوی گذرایی می‌شویم که روزی بی‌اهمیت می‌پنداشتیم. وقتی دور از خانه می‌افتیم، معنای گرمِ حضورِ چیزهایی را می‌فهمیم که زمانی تکراری و خسته‌کننده می‌دیدیم.

حتی لحظه‌ای همچون توانایی نفس کشیدن بدون فکر، نوشیدن آب تازه، شنیدن خنده‌ی یک دوست یا دیدن نور خورشید روی میز، همه و همه نشانه‌هایی هستند از این‌که جهان هنوز به ما فرصت زندگی داده است. نبودِ همین نشانه‌های کوچک است که انسان را ناگهان به عمق قدرشناسی می‌برد.

زیباییِ چیزهای کوچک

فلسفه همیشه ما را دعوت کرده که در پشت پرده‌ی امور عادی، حقیقتی بزرگ‌تر را ببینیم. شوپنهاور، در میان بدبینی مشهورش، اشاره می‌کند که خوشبختی اغلب نه در به‌دست‌آوردن آرزوها، بلکه در نبود رنج نهفته است. این همان تعریف روز عادی است—روزی که در آن خبری از فاجعه نیست، تنها جریان آرام زندگی جاری است.

در نگاه اگزیستانسیالیستی نیز، روز عادی فرصتی برای «بودن آگاهانه» است؛ یعنی لحظه‌ای که فرد می‌تواند خود را در جهان تجربه کند نه با هیجان غیرمنتظره، بلکه با سادگی و صداقت لحظه‌ها.
آری، زیبایی همیشه در اوج‌ها نیست؛ گاهی در همان جزئی‌ترین چیزهاست: بوی نان تازه، سایه‌ی درخت بر زمین، گرمای فنجان چای در دست، گفت‌وگوی معمولی با همکار، یا حتی احساس خستگی پس از یک روز کار.

این جزئیات کوچک، نه تنها روح ما را نوازش می‌کنند؛ بلکه نشان می‌دهند که جهان هنوز قابل لمس، قابل تجربه و قابل دوست داشتن است.

روز عادی، مقدمه‌ای برای معنا

تحمل روزهای سخت تنها با تکیه بر همان روزهای عادی ممکن می‌شود. انسان وقتی لذت و آرامش را در سادگی تجربه کند، ریشه می‌گیرد. و ریشه داشتن یعنی توان ایستادن در برابر باد.

روز عادی، پناهگاه ماست؛ جایی که می‌توانیم دوباره خود را پیدا کنیم، دوباره فکر کنیم، دوباره حس کنیم، دوباره امیدوار شویم.
اگر روزهای خاص مثل قله‌هایی‌اند که از آن‌ها منظره‌ی جهان را تماشا می‌کنیم، روزهای عادی مثل مسیرهای هموارند که ما را به آن قله‌ها می‌رسانند. بدون آنها، دست‌یافتن به هیچ قله‌ای ممکن نیست.

موهبت یک روز عادی
موهبت یک روز عادی

قدردانی از عادی‌ها

گاهی لازم است در میان روزمرگی، لحظه‌ای بایستیم و بیندیشیم:
چه نعمت‌هایی در همین لحظه با من‌اند؟
کدام چیزها را بدیهی فرض کرده‌ام؟
اگر همین امروز عادی نبود، دلتنگ چه می‌شدم؟

پاسخ به این پرسش‌ها، نه تنها ما را متوجه زیبایی پنهان زندگی می‌کند، بلکه ما را به انسانی آرام‌تر، عمیق‌تر و مهربان‌تر تبدیل می‌سازد.
قدردانی، نوعی بینایی تازه است؛ دیدن به شیوه‌ای که چیزهای معمولی را به تجربه‌هایی استثنایی تبدیل می‌کند.

سخن پایانی

موهبت یک روز عادی در این است که به ما یادآوری می‌کند زندگی حتی  در ساده‌ترین شکلش، ارزش زیستن دارد.
عادی بودن، نشانه‌ی کم‌اهمیتی نیست؛ نشانه‌ی سلامت است، نشانه‌ی امنیت است، نشانه‌ی داشتن فرصت است.

و چه بسا روزی برسد که به گذشته نگاه کنیم و بفهمیم زیباترین لحظات زندگی‌، همان لحظات به‌ظاهر عادی بودند—لحظه‌هایی که اکنون شاید با شتاب یا بی‌توجهی از کنارشان می‌گذریم.
شاید بهترین کار این باشد که امروز، همین حالا، مکث کنیم و از خود بپرسیم:
این روز عادی، چه نعمتی را به من هدیه داده که تاکنون ندیده‌ام؟
پاسخ این پرسش می‌تواند در را به روی نوعی رضایت عمیق و آرام باز کند؛ رضایتی که نه از وقوع معجزه‌های بزرگ، بلکه از درک موهبت‌های کوچک می‌آید—موهبتِ یک روز ساده، یک روز عادی، یک روز واقعاً زیبا.

 

و در پایان، اگر تنها یک چیز قرار است با ما بماند، امیدوارم این باشد: هر روز عادی، فرصتی تازه برای زندگی کردن است؛ فرصتی کوچک، اما سرشار از معنا. شاید نتوانیم همیشه روزهای خارق‌العاده بسازیم، اما می‌توانیم با قدردانی از همین لحظات ساده، زندگی را زیباتر، آرام‌تر و عمیق‌تر تجربه کنیم. پس امروز، وقتی از میان کارهای معمولی عبور می‌کنیم، لحظه‌ای مکث کنیم؛ شاید همان لحظه، بهترین بخش روزمان باشد.

حمید رهام

رشد فردیتوسعه فردی
۱
۰
حمید رهام
حمید رهام
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید