در لابه لای زمانهایت میجنبم که وقتی را برای حرف زدن با تو صید کنم
زمانهایی که به دنبال مشغلههایت هستی.
من دقیقا در همان زمانها، منتظر پیغامی از طرف تو هستم
یا دست کم منتظرم؛ تا شعرهایی که برایت سرودم را بخوانی.
هر شعری را که مینویسم نهایتا ده بار میخوانم، تا از دیدگاه تو شعر را سبک سنگین کنم
هرچند میدانم تو تنها با چشمهایت شعرها را میخوانی و تمام!
حتی آنقدرها هم برایت حائز اهمیت نیست که فردایش آن شعر را به یاد داشته باشی.
میبینی!؟
عشق در همین چیزهای ساده و پیش پا افتاده پنهان شده است
در همین شعرهای عاشقانه، انتظارهای بیوقفه و گوشه چشمی توجه.