ویرگول
ورودثبت نام
ساجده حسینی(نویسنده)
ساجده حسینی(نویسنده)
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

ناکام...

نگاه‌‌ها به هم دوخته شد
مهر به دلش افتاده شد
دیوانه‌وار عاشقش شد
عشق و محبت ورزیده شد
اماجواب بی‌پاسخ شد
او دست بردار نشد
از قلبش فراری شد
خیانت شد
بازیچه‌ی معشوقه‌اش شد
دل شکسته شد
خسته شد
اشک ها ریخته شد
حال داغون شد
نفرت آغاز شد
شیشه‌های ودکا یکی پس از دیگری خالی شد
چشم‌هایش همانند دل، خون شد
مست شد
تعادل در بدن گم شد
حرفای صندوقچه‌ی دلش، یکی ‌یکی بر سر زبانش جاری شد
پله‌های اهنی، تلو تلو طی شد
هوا بارانی شد
نگاهش به پایین ساختمان انداخته شد
پرت شد
خون از سرش پاشیده شد
لبخند بر لبانش دیده شد
چون از چیزی به نام 'زندگی' راحت شد
بدن کم کم سرد شد
به مهمانی خدا دعوت شد
به قول معروف آسمانی شد
معشوقه‌اش پشیمان شد
چون تازه فهمید که تنها شد
آخر این رسمش بود، که شد...؟!



"زندگی بی‌رحم‌تر از اونیه که مجالی دوباره بهت بده."


به قلم ساجده حسینی

مرا در اعماق نوشته‌هایم بخوان نویسنده "کتاب مشترک جایی که واژه‌ها نفس می‌کشند" پیج اینستاگرام. @sajede_hosseini82 در پایان می‌نویسد دختری از دیار تخیل...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید