جا زدن و تسلیم شدن آسونه اما تلاش کردن و رسیدن به موفقیت سخته.
دوشنبه هم یکی از روزهای شلوغ های هفته بود صبح زود از خواب بیدار شدم چند روزی مادرم خونه نیست باید قبل از کلاس خونه رو تمیز می کردم.شروع کردم به تمیز کردن میشه گفت روز تمیز کاری بود چون قرار بود مادرم برگرد و باید خونه عین دست گل باشه.
ساعت 11:15 کلاس داشتیم و هر روز خوشحال تر و پر ذوق تر می شدم برای یادگیری درسته خیلی نتونستم رو کلاس تمرکز کنم اما به خودم قول دادم که باید موفق بشم جوری موفق بشم که همه آدم های که به من می گفتن دیگه از تو گذشته دیگه فایده ندارد و هزاران چیز دیگه به من اشاره کنند و تنها چیزی که بخواهند در مورد حرف بزنن از من موفقیتم باشه.
اما قبل از کلاس باید برای بچه یکی از همسایه هامون کادو می گرفتم آخه جشن دندونی براش گرفته بودن.از اون جایی که منم عاشق خریدن باربی بودم و باهاش خیلی خاطره دارم باربی خریدم خودش کوچک بود نمی فهمید اما خواهرش خیلی ذوق کرد.
اما باید حتما بعد از کلاس فعالیت زبان انجام میدادم و تمرین می کردم نمی دونم این ترم چرا آنقدر دیر تمرین و انجام میدم. ترم قبل شاگرد ممتاز بودم به خاطر فعال بودن کلاس و انجام دادن به موقع تمرینات اما به خودم قول دادم که این ترم هم اینجوری باشه.
ا
مبو