نمی دونم واقعا چرا ما دست از قضاوت کردن دیگران بر نمی داریم چرا برای زندگی خودمون تلاش نمی کنیم برای این تلاش می کنیم تا بفهمیم در زندگی دیگران چه چیزی اتفاق افتاد.
یکی از بدترین و خسته کننده ترین روزهای هفته بود صبح زود که از خواب بیدار شدم لپ تاپ روشن کردم تصمیم گرفتم بدنم بدون قهوه و نسکافه عادت کنه.شب قبل برام فایل فرستاد بودن که باید وارد می کردم از آنجایی که استاد ان تایم و من هم باید همین جوری باشم تصمیم گرفتن تا امشب انجامش بدم برای همین صبح شروع کردن به وارد کردن محصولات.
خوب پیش می رفت سریع می نوشتم کارام طبق برنامه انجام دادم اما بعد از نهار چند تا مهمون داشتیم از اون مهمونا بودن که تو تمام نقاط خونه سرک میکشند و دنبال یه سوژه هستند اعصابم و حرف و کارهاشون خراب کردند و رفتند و من خسته نارحت منتظر رفتنش بودم.
خواستم لپ تاپ خاموش کنم و اعصابم آرام کنم اما یادم اومد که تسلیم شدن وجود ندارد باید کار و تلاش کنم.برای همین آبمیوه یخ در بهشت من همیشه آماده است وقتی مغز مانند ماشین گرم میشه با این یخ در بهشت یه شوکی بهش وارد میشه همه چیز ریستارت میشه عالی.
ریستارت کردم و دوباره شروع کردم اما نرسیدم فایل تموم کنم فک کنم چند تا مونده بود چون کلاس زبان داشتم و باید می رفتم سر جلسه بعد از شام هم طبق معمول خانواده بزرگی هستیم مهمون داشتیم.
ف