امروز هم طبق معمول زود از خواب بیدار شدم که بتونم به کارام رسیدگی کنم تا عصر.واقعا اینکه قول بدی و به قولت هم عمل نکنی خیلی بد.امروز تصمیم گرفتم تا عصر کل کارام و انجام بدم و عصری داداش کوچکم و ببرم پارک یا شهربازی این شیرینی قبولی گواهینامه بود فکر کنم درسته خیلی وقت قول دادم اما واقعا تو خونه ما آنقدر اتفاقات یهویی میان که آدم کل برنامه خراب میشه.
مشغول لپ تاپ بودم و داشتم برای سایت خودم آموزش میدیدم نمی دونم از نت ضعیف یا از بدشانسی من که سرعت آنقدر بده کلا هیچی آپلود نشد و نتونستم کار بکنم هیچ پدر بزرگم هم خیلی نارحت بود و باید می بردیمش دکتر فکر کنم نارحتی از حمله قلبی بود که گرفت خلاصه کارام هیچی که نتونستم انجام بدم طبق معمول دوباره بد قول شدم و نتونستم برادرم و ببرم اما واقعا قسمت نیست من چیکار کنم که انقد اتفاقات پیش میاد یا از بدشانسی برادرم و خوش شانسی منه که نمیریم چون واقعا هم خودشه اذیت می کنه هم من.