Aida radvar
Aida radvar
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

چهارمین دوشنبه مرداد

مثل همه صبح ها ب موقع و پر انرژی از خواب بیدار شدم اما تفاوتی که امروز صبح داشتم هیجانی بود که برای کلاس ساعت 9 بود.واقعا مثل این بچه های که تازه میرند مدرسه و هیجان دارند روز اول و از خواب بیدار می شند.

نمی دونم طبیعی یا نه اما واقعا هر روز هیجانم برای کلاس طراحی سایت بیشتر میشه چقدر خوبه اینکه یه خوابی و به عنوان رویا ببینی و الان رویا به واقعیت تبدیل بشه من که میگم حس خیلی خوبی.من این صحنه های که تو کلاس شاهدشون هستم و چندین بار تو خواب دیدم .خدا می دونه که چقدر آرزو دارم و خواهم داشت همیشه میگم خدا جون اگه آرزوهام به مصلحت من هستند برآورده بشن اگر هم نه من تلاش می کنم اما از یه جای به بعد خودت برام خوب بخواه.

امروز کلاس کلی نکات جدید داشت که یاد گرفتیم فکر کنم ساعت 11 تمام شدیم.خواستم برم خونه زود به کارام رسیدگی کنم اما متاسفانه یا شاید بگم خوشبختانه طبق معمول مهمون داشتیم هر جوری شد کمی زبان تمرین کردم بعد نهار هم چند محصول وارد کردم اما خدا شاهده خونه مثل مسجد شیخ می مونه یه محصول که با 10 دقیقه می تونستم وارد کنم می تونم بگم 2 ساعت طول کشید 6 بار پاشدم در و بازم دو بار هم چای ریختم و میوه گذاشتم چرا زن بودن آنقدر سخته این همه درگیری داره.

چند محصولی وارد کردم هر جوری شده بود تصمیم گرفتم برم رو سایت خودم از اول همه کارا انجام بدم که یادم افتاد اینترنت الان خیلی ضعیف و اوایل صبحی خیلی خوب میشه .خلاصه سرتون به درد نیارم برای شام هم مهمون داشتیم .🤗


طراحی سایت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید