مقدمه:
در جریان وقوع انقلاب در یک کشور، گروه های انقلابی ضعیف یا گروه هایی که به ائتلاف با گروه انقلابی حاکم و سهیم شدن در قدرت سیاسیموفق نشده اند، به موضعگیری در برابر گروه حاکم می پردازند و در این راستا، برای تقویت شانس موفقیت خود در این مبارزه، می کوشند حمایتکشورهای خارجی و گروه های مخالف برانداز در یک کشور، برای کشورهای ثالثی، که در برابر آن کشور نیات توسعه طلبانه دارند، همواره بهمنزله محرکی برای آغاز جنگ به شمار می آید. در منازعه بین دو حکومت، گروه های مخالف در هر یک از دو کشور، وسیله دستیابی اهداف واستراتژی طرف مقابل قرار می گیرد، در چنین حالتی، گروه های مزبور سرنوشت خود را با استراتژی کشور مهاجم گره می زنند و تمام امکاناتمحلی قدرت خود را در راستای تحقق هدف مشترک به کار می گیرند.
طی جنگ ایران و عراق نیز، چنین فرآیندی وجود داشت. رژیم عراق با حمایت از گروه های مخالف نظام انقلابی ایران، همچون جبهه خلق عرب دراوایل جنگ و سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین) و حزب دموکرات کردستان و حزب کوموله درصدد بهره برداری از آنها علیه جمهوری اسلامیبرآمد. در این میان، به دلیل آن که از میان گروه های مزبور همکاری منافقین با رژیم عراق از برجستگی خاصی برخوردار است در زیر به بررسیآن می پردازیم.
عملکرد سازمان در طول جنگ تحمیلی:
عملکرد سازمان به منزله یک نیروی مخالف در حد و اندازه ای بود که پیش از آغاز جنگ تحمیلی، رژیم بعثی عراق از تحلیل ها، مواضع و نشریاتسازمان بهره بردای می کرد؛ اقدامی که موجب شد تا منافقین براساس تاکتیکشان در دوره مزبور، در مقابل آن واکنش نشان دهند و سخنگویآنان به عراق هشدار دهد که «مجاهدین را سبب ترفندها و معامله گری های سیاسی خود قرار ندهد»، چرا که به قول سازمان، آنان قبلاً رژیمعراق را آزمون بودند و «وقتی با شاه... به توافق رسیدند، انقلابیون ترقی خواهان ایرانی را از عراق اخراج کردند و رادیویشان نیز یکباره چنانموضعی را اتخاذ کرد که گویی در ایران هیچ خبری نیست».
سازمان با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران موضع فریبکارانه ای را اتخاذ کرد، بدین ترتیب که در اعلامیه های آغازین خود، ضمن محکوم کردنتجاوز عراق، حضور نیروهای خود را در جبهه ها به تجویز مقامات کشور منوط دانست. با این همه، هفت روز پس از این، در اطلاعیه دیگری، ازحضور نیروهای خود در جبهه های جنگ خبر داد. کم تر از یک ماه از آغاز جنگ نگذشته بود که دادستان انقلاب اسلامی آبادان 41 نفر ازاعضای مجاهدین را به اتهام جاسوسی بازداشت کرد. سازمان در اطلاعیه خود در تاریخ 27 آبان ماه سال 1359 این اقدام را ادامه فشارهایوارده بر این تشکیلات دانست و اعلام کرد: «دادستانی انقلاب آبادان حکمی در مورد خروج گروه های سیاسی از جمله مجاهدین خلق از اینشهر را صادر کرده و برای این کار 24 ساعت مهلت داده است تا آن جا که به مجاهدین خلق مربوط است، در واقع، این حکم آخرین حلقه ازسلسله فشارهای مستمری است که از اولین روزهای آغاز نبرد مقاومت در مقابل عراق بر نیروهای ما که در سنگرهای مقدم نبرد در کنار مردمبوده اند، وارد می شود». آنان در حالی مدعی حضور در جبهه ها بودند که اساساً در تحلیل هایشان این جنگ را جنگ ارتجاعی و ناعادلانه ایمی دانستند. از نظر آنها، انگیزه ایران از این جنگ، صدور انقلاب انگیزه عراق قطب شدن در منطقه و ادعاهای مرزی است به اعتقاد رهبرانمجاهدین، «چون مسائل داخلی ایران بیشتر است، اگر جنگ دراز مدت شود، باعث سقوط رژیم ایران خواهد شد ولی عراق علی رغم داشتنیکسری مسائل داخلی، چون قدرت سازماندهی دارد قادر است که مسائلش را حل نماید». آنان پس از شکست در انتخابات مجلس شورایاسلامی، به بنی صدر که طرفدارانش سرنوشتی همچون مجاهدین یافته بودند، نزدیک شدند و با فریبکاری خود را آماده حضور در جبهه هامعرفی کردند و اجازه حضور یا عدم حضور را در صلاحیت بنی صدر (فرمانده کل قوا) دانستند، نه دادستانی انقلاب آبادان. سلسله حوادثداخلی که به غائله 14 اسفند ماه سال 1359 منجر شد، چهره واقعی مجاهدین را آشکار کرد. در این روز، طی سخنرانی بنی صدر به مناسبتگرامی داشت درگذشت دکتر محمد مصدق در دانشگاه تهراان، مجاهدین به همراه دیگر طرفداران رئیس جمهور، هواداران حزب جمهوریاسلامی حاضر در مراسم را مورد ضرب و شتم قرار دادند. پس از این واقعه، مجاهدین که آن را اجرای قانون عدالت از سوی مردم ستمدیده میدانستند، جمهوری اسلامی را به خشونت های تروریستی و تحمیل جنگ فراگیر داخلی تهدید کردند. دوازده روز بعد از واقعه 14 اسفند، مسعودرجوی در پیام زود هنگام نوروزی خود، رهبر انقلاب را به آغاز جنگ تحمیلی متهم کرد: «در سالی که گذشت، ندان کاری های مفرط سیاسی، بیکفایتی در برخورد با مسائل بین المللی، دخالت در امور دیگران به بهانه صدور مکانیکی انقلاب (که گویی انقلاب هم یک کالا است) مضافاً برهمه، شقه سازی های نفاق افکنانه در صفوف خلق، کار را به آن جا رساند تا حکام مستبد عراق به فکر ارضای هوس های جاه طلبانه خود درخاک میهن ما بیفتد». در این پیام، رهبر سازمان ادعاهای دروغین سازمان متبوع خود را مبنی بر شرکت در جنگ برملا کرد؛ زیرا، به اعتقاد آنان،ایران جنگ را آغاز کرده بود. بدین ترتیب، موضعگیری های بعدی مجاهدین عمق رویارویی آنان با جمهوری اسلامی و حتی مقدسات و چارچوبهای ملی را نشان داد.
پس از جریان 14 اسفند، امام خمینی(ره) در تاریخ 26 اسفند هیئتی را مأمور رسیدگی به اختلافات رئیس جمهور و دولت و مجلس کرد، اما بنیصدر و مؤتلفینش از جمله مجاهدین درصدد بودند تا همچون 14 اسفند غائله دیگری را بیافرینند. از همین رو، تصویب قانون قصاص بهانه ایشد تا جبهه ملی، هواداران خود را برای راهپیمایی اعتراض آمیز فراخواند و گروه های مخالف دیگر از جمله مجاهدین آن را فرصت مهمی بدانند. در مقابل این فراخوانی، رهبر کبیر انقلاب طی پیامی در تاریخ 25 خرددا ماه سال 1360 اعلام کردند: «واجب است مردم به بیرون بیایندنگذارند که ضداسلام راهپیمایی نمایند». بدین ترتیب، روز25خرداد به رفراندومی مردمی تبدیل شد که مجاهدین همواره خواهان آن بودند، امانتیجه آن مورد رضایت آنان نبود؛ زیرا، این رفراندوم در ادامه رفراندوم جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن بود. از همین رو، سازمان از 30 خرداد ماه سال 1360 وارد فاز عملیات مسلحانه علیه جمهوری اسلامی شد.
به اعتقاد نظریه پردازان سازمان، پایان این فاز به پیروزی آنان خواهد انجامید: «ما مجاهدین خلق با درک واقع بینانه از رژیم و آشتی ناپذیری ومتعارض شدن تضاد با رژیم ضد خلق، پس از 30 خردادماه، قاطعانه استراژی مبارزه مسلحانه و در مرحله اول این استراتژی، ضربه یا ضرباتتعیین کننده و فاز یک تهاجمی (تهاجم به هر قسمت) و تشکیل آلترناتیو را در دستور کار خود قرار دادیم». سازمان در حالی به این فاز روی آوردکه رؤسای آن می دانستند در این مرحله، تنها می توانند به انجام ترورهای کور دست بزنند و هیچ گاه به موفقیت خود بدون پشتوانه خارجیاطمینان نداشتند. بنی صدر پیش از فرار به خیال آن که مجاهدین نیروی درخور توجهی را در اختیار دارند، از آنان خواست تا «همه را بسیجکرده و با آزاد کردن منطقه ای از تهران و مستقر شدن در آن با رادیوی موج مبنی بر این که نیروی ده هزار نفری در کار نیست، در واقع، حکایتاز آگاهی مجاهدین از عمق نفوذشان در جامعه داشت. بدین ترتیب بنی صدر شد راه باطلی که با مجاهدین آغاز کرده بود، با اقامت در خاکبیگانه ادامه دهد.
از تشکیل شورای ملی مقاومت تا مزدوری عراق
بین صدر و رجوی پس از فرار از ایران در پاریس به همراه حزب دموکرات کردستان، جبهه دموکراتیک ملی ایران، شورای متحد چپ، سازماناستادان متعهد دانشگاه های ایران، کانون توحیدی اصناف، سازمان اتحاد برای آزادی کار و سازمان اقامه، شورای ملی مقاومت را بنیادنهادند. بعدها، حزب کار ایران، جنبش زحمتکشان گیلان و مازندران، اتحادیه کمونیست های ایران (سربداران) و سازمان چریک های فدایی خلقنیز به آنها پیوستند. بسیاری از این سازمان ها، تعداد اعضایشان از انگشتان یک دست تجاوز نمی کرد و پس از سازمان مجاهدین، حزبدموکرات کردستان از همه شاخص تر بود. از همین رو، مجاهدین نقش پدرخوانده را برای شورا داشتند. سازمان به جای اصلاح اشکالات و رفعکمبودهای خود که مورد انتقاد سایر اعضای شورا بود، به ایجاد سازمان ها و گروه های تابع خود در شورا اقدام کرد، با این خیال که در عرصهافکار بین المللی، ترکیب گسترده ای از نمایندگی تمام اقشار و طبقات جامعه را که در شورا عضو هستند، به نمایش بگذارد. طبق میثاقی کهاعضای شورا امضا کردند، بنی صدر به عنوان رئیس جمهور نظام جمهوری دموکراتیک اسلامی و رجوی به عنوان نخست وزیر انتخاب شدند. نکته جالب این که آنان در حالی لفظ اسلامی را برای حکومت آینده خود برگزیده بودند که بیشتر گروه های عضو شورا، غیرمذهبی و لائیک بودندو حتی هنگامی که این امر موجب اعتراض اعضای شورا قرار گرفت، مجاهدین اعتراف کردند که با کنار گذاشتن لفظ اسلامی در مقابلاعتراضات مؤتلفینشان وعده سرنگونی سریع جمهوری اسلام را طی دو سه ماه می دادند و از متحدان خود می خواستند که اعتراضاتشان رابرای مجلس مؤسسان قانون اساسی بگذارند. گذشت زمان باور متحدان رجوی را نسبت به سخنانش سست تر کرد تا آن جا که به گفته مهدیخانبابا تهرانی، رجوی در سال دوم عمر شورا در مقابل تعیین دوره سرنگونی جمهوری اسلامی پاسخ داد: «تا پایان سال آینده، نمی توانم به اینسؤال جواب بدهم؛
چون، مشغول ارزیابی نیروهای خود هستیم و در میان نیروهایمان حلقه مفقوه ای داریم که مشغول یافتن و وصل آن به سازمان هستیم». بهمرورس، برای همگان ثابت شد که این حلقه مفقوده در کجا پنهان است. آن حلقه مفقوده نه در میان نیروهای سازمان و نه در میان نیروهای متحدآن، که دررژیم بعثی عراق بود و رجوی قصد داشت سازمان خود را باآن پیوند دهد. رهبر سازمان از همان نخستین سال سکونت در فرانسهکوشید تا از طریق پیام ها و مصاحبه هایش به دولتمردان عراق بفهماند که او به عنوان یک نیروی اپوزیسیون می تواند با زیاده خواهی های عراقهمراه کند، به طوری که وی در مصاحبه خود در آذر ماه سال 1360 با مجله الوطن العربی می گوید: «مشکل شط العرب ظاهر قضیه است. مشکل اصلی، تهدیدهای [امام] خمینی برای صدور انقلاب به خارج است که باعث بروز جنگ شده است. به نظر ما، شط العرب متعلق به عراقاست». مسئله مطرح کردن صدور انقلاب به منزله دلیل اصلی جنگ اتهامی بود که سازمان در تحلیل های سری خود در همان نخستین ماه هایجنگ مطرح می کرد، اما نکته مهم در این مصاحبه، آن است که رجوی تا جایی پیش می رود که از تمامیت ارضی ایران چشم می پوشد و به طورشگفت انگیزی، اروند رود را با نام شط العرب متعلق به عراق می داند. او که امیدوار بود با حمایت بیگانگان از رهبری اش در جنگ داخلی پیروزشود، در مصاحبه ای با مجله ساوت انگلستان خود را در نقش نیروی آلترناتیو جمهوری اسلامی تصور می کند و می گوید: «ما برای استقرارصلح برمبنای عدم مداخله در عراق آماده ایم». رجوی افزون بر ارسال پیام های محبت آمیز برای رژیم عراق، کوشید متحدان خود را آماده پذیرشارتباط و همکاری با عراق کند. مجاهدین به صورت بحث های جداگانه این مسئله را در جلسات شورا مطرح می کردند و میزان موافقت و مخالفتاعضای شورا مطرح می کردند و میزان موافقت و مخالفت اعضای شورا را می سنجیدند، اما تا زمان مقرر، اجازه ندادند که گروه های دیگرعضو شورا از ارتباط آنها با عراق آگاه شوند. پس از زمینه سازی های
لازم، مسعود رجوی و طارق عزیز در پاریس با یکدیگر ملاقات کردند.
بدین ترتیب، سازمان مجاهدین خلق به رهبری مسعود رجوی، که همه مراحل اعم از تحریم انتخابات، مخالفت قانونی، ایجاد تشنج، ضرب و شتممخالفان و آخر الامر عملیات مسلحانه و ترورهای کور را آزموده بود، برای دستیابی به قدرت به آخرین مرحله، یعنی مزدوری بیگانگان وارد شد؛مرحله ای که برگشت ناپذیرترین راه در پیشگاه خلقی بود که آنان داعیه نمایندگی شان را داشتند.
طی ملاقات مزبور، طارق عزیز ابراز کرد: «امیدوارم در آینده نزدیک، دوست عزیزم مسعود رجوی را در پست ریاست جمهوری یا نخست وزیریایران ملاقات کنم». اعلام این نکته بسیار آگاهانه و دیپلماتیک انجام گرفته بود. طارق عزیز درست زمانی که بنی صدر خود را رئیس جمهورمنتخب مردم می دانست و به عنوان رئیس جمهور در اتاق نزدیک مذاکره نشسته بود، این حرف را می زد. معنی چنین سخنانی این بود که دولتعراق رچوی را منهای بنی صدر نیز قبول دارد و این سنگ بنای دیپلماسی جدیدی بود که از این طریق، در شورا گذاشته شد.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، در اعلامیه مشترک طارق عزیز و مسعود رجوی آمده بود که «عزیز تمایل صمیمانه عراق را به امضای قرارداد صلحبا در نظر گرفتن تمامیت ارضی دو کشور، احترام به آزادی عقیده ملت های ایران و عراق عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر را به مسعود رجویابراز کرده است». رجوی با این ملاقات خود را تنها آلترناتیو جمهوری اسلامی تصور کرد از این زمان به بعد، مسئولیت برقرار صلح را به عهدهگرفت. وی که ادعا می کرد ملت ایران پس از شنیدن خبر ملاقات وی با طارق عزیز فریاد خوشحالی سرداده اند، در فراخوان هایش کوشید تا ازطریق اقداماتی، همچون اعتصاب کارگران صنعت نفت کارکنان رادیو و تلویزیون، جمهوری اسلامی را به سازش با عراق مجبور کند.
پس از ملاقات وی و طارق عزیز، عراق به عمده ترین مرکز فعالیت سازمان منافقین تبدیل شد. مسئولان سازمان از همکاری با حکومت عراقاهداف زیر رادنبال می کردند: نخست این که از نظر جغرافیایی، عراق با مرزهای زمینی طولانی ای که با ایران داشت، بهترین و آسان ترینمسیر برای نفوذ گروه های عضو سازمان به داخل ایران بود. دوم آن که، سازمان با بهره گیری از کمک های مالی و تسلیحاتی سخاوتمندانه دولتعراق می توانست توان مبارزاتی خود را در برابر نظام اسلامی ایران به میزان درخور توجهی افزایش دهد. از سوی دیگر، دولت عراق علاقه مندبود با جلب حمایت این سازمان، از شبکه فعالان و حامیان این سازمان در داخل ایران برای اجرای عملیات های خرابکارانه، انجام ترور شخصیتها، کسب اطلاعات و اخبار از اوضاع نظامی و اقتصادی کشور و تضعیف اراده مردم برای مشارکت در جبهه های جنگ بهره برداری کند. بهدنبال این سیاست، پایگاه های منافقین که تعداد آنها را هفده پایگاه بر شمرده اند، در داخل خاک عراق و در نزدیکی مناطق مرزی این کشور باایران تأسیس شد. اصلی ترین پایگاه آنها به نام اشرف در صد کیلومتری شمال غربی بغداد واقع شده بود. بدین ترتیب، با حمایت مالی و نظامیرژیم عراق، واحدهای نظامی سازمان به سرعت سازماندهی و تجهیز شدند. براساس برآوردهای انجام شده، سازمان تعداد پانزده تا بیست هزارنیرو را در قالب ارتش به اصطلاح آزادی بخش ملی سازماندهی کرد. این سازمان هم چنین، از نظر تسلیحات مکانیزه نیز توانست امکاناتدرخور توجهی را جمع آوری کند، اما با وجود این امکانات، بغیر از مرحله پایان جنگ، موفق نشد عملیات نظامی مستقلی را علیه نیروهای ایرانیانجام دهد. در اوایل سال 1367، نیروهای سازمان با پشتیبانی ارتش عراق عملیاتی را با نام آفتاب در منطقه شوش انجام دادند که با دادنتلفات فراوانی به عقب نشینی مجبور شدند.
عمده فعالیت این سازمان در خلال جنگ هشت ساله را می توان اعزام گروه هایی برای انجام عملیات های ترور و خرابکاری، به ویژه تروررزمندگان و فرماندهان نظامی در داخل ایران، جاسوسی از تحرکات نظامی ایران، انجام تبلیغات مسموم از طریق رادیوی اختصاصی این گروهدر عراق و نیز شایعه سازی برای تحت الشعاع قرار دادن حمایت های مردمی از جبهه ها دانست. نیروهای وابسته به سازمان منافقین حضورگسترده ای در کنار نیروهای عراقی داشتند و شنود مکالمات بی سیمی و تلفنی نیروهای ایرانی بیشتر از سوی نیروهای این سازمان صورت میگرفت. هم چنین، آنها به عنوان نیرویی وابسته به ارتش عراق، در سرکوب قیام های مردمی این کشور نیز نقش مستقیمی را عهده دار بودند، بهطوری که در سرکوب شرش کردهای شمال و شیعیان جنوب عراق سهم عمده ای را ایفا کردند و در این راستا، جنایت های بی شماری را مرتکبشدند. آنها با اطلاعات نظامی با ارزشی، که از تحرکات نظامی نیروهای نظامی ایران و مختصات دقیق پایگاه های نظامی و مراکز صنعتی دراختیار ارتش عراق قرار دادند، توانستند کمک هایارزشمندی را برای دستیابی به اهداف نظامی رژیم بغداد به آن ارائه کنند.
عملیات مرصاد
✓ تا پایان جنگ همکاری تنگانگ سازمان با عراق در همه ابعاد روندی صعودی داشت. با پذیرش قطع نامه 598 از سوی ایران، ادعای صلحطلبی عراق در عرصه جهانی زیر سؤال رفت و چشم انداز نامعلومی بر روابط دو کشور و مشخصاً سازمان مجاهدین خلق (منافقین) حاکم شد. برخلاف دوره جنگ، روند امور برای این گروه ناامید کننده و حضور آن در عراق برای رژیم بعث دردسر آفرین به نظر می رسید؛ بنابراین، سازمانبه خیان یکسره کردن کار جمهوری اسلامی به فکر عملیات نظامی گسترده افتاد تا برای آخرین بار بخت خود را بیازماید. عراق نیز که از موفقیتهای به دست آمده به شدت مغرور شده بود و پایان جنگ را نزدیک می دید، درصدد برآمد تا عقب ماندگی های خود را در طول جنگ جبران کند وبا اشغال مجدد اراضی ایران و به اسارت گرفتن نیروهای ایرانی، بتواند در پای میز مذاکرات از موضع قدرت صحبت کند، از این رو، هنگامی کهحملات ارتش عراق از سوی سازمان ملل و دولت ها محکوم شد و داعیه صلح طلبی این کشور زیر سؤال رفت، آنان به عنوان آخرین برگ برندهرژیم به کار گرفته شدند. هر چند سازمان کاملاً تحت سلطه و نفوذ عراق قرار داشت، اما فعالیت نظامی اش علیه ایران به عنوان یک حرکت داخلیقابل توجیه بود. نکته دیگر این که یک ماه پیش از این، پس از تصرف مهران، ارتش عراق این منطقه را به نیروهای مزبور سپرده بود. از سویدیگر، مسئولان سازمان منافقین با آغاز مذاکرات صلح به ایستگاه آخر رسیده بودند و دیگر نمی توانستند با طرح شعار صلح طلبی خود را درافکار عمومی جهانیان به عنوان تنها طرف برقرار کننده صلح در مقابل عراق مطرح کنند. البته، وجود چنین وضعیتی پس از استقرار نیروهایسازمان در خاک عراق قابل پیش بینی بود و در واقع، آنها سال ها پیش از این انتحار سیاسی کرده و در این زمان، به صورت یک نیروی نظامیمزدور همچون فالانژهای لبنان درآمده بودند.
در سوم مردادماه سال 1367، هم زمان با آغاز حمله نیروهای عراقی از منطقه جنوب ایران، نیروهای سازمان حملات خود را علیه ایران از سمتغرب آغاز کردند. آنان قصد داشتند براساس یک برنامه زمان بندی شده 33 ساعته با بهره گیری از 25 تیپ که مجموعاً چهار تا پنج هزار نفر رادر بر می گرفتند، در پنج مرحله، از شهرهای سرپل ذهاب، اسلام آباد، همدان و قزوین عبور کنند و خود را به تهران برسانند. سخنگوی آنان،اهداف سازمان را از این عملیات چنین اعلام کرد: «استراتژی مجاهدین وارد آوردن هر چه بیشتر تلفات به نیروهای ایران و باز کردن راه برای یکانقلاب عمومی ضد [امام] خمینی است». هم زمان در یکی از رسانه های غربی نیز استراتژی منافقین ایجاد منطقه آزاد شده اعلام شد تا پساز پایان جنگ با استقرار در آن منطقه، منافع حکومت ایران را تهدید کنند.
رهبر سازمان که هنوز نمی خواست باور کند که دیگربه عنوان طرف مذاکره صلح مطرح نیست، مذاکرات صلح از سوی ایران را مصنوعی و بهانهای برای اتلاف وقت اعلام کرد، از همین رو، معتقد بود که : «نباید اجازه داد رژیم ایران فرصت دیگری برای دفع الوقت بیابد از امضای قراردادصلح طفره رود». براساس تحلیل های سازمان، جمهوری اسلامی در پی صدور انقلاب خود بود و تنها در صورتی از این اقدام و داعیه دست برمی داشت که به مرز فروپاشی می رسید؛ موضوعی که در حال حاضر، به دلیل آن که به پذیرش صلح مجبور شده است، امکان پذیر می باشد. ازهمین رو، نیروهای سازمان از نقاط مختلف دنیا برای اعزام به ایران در عراق گردهم آمدند و هم زمان، به تشکیلات درون زندان های ایران اطلاعداده شد که به زودی جمهوری اسلامی فرو خواهد پاشید؛ بنابراین، برای پیوستن به سازمان و ایجاد شورش در داخل زندان ها آماده باشند. عملیات فروغ جاویدان با 25 تیپ آغاز شد. هدایت عملیات مزبور را مسعود رجوی از طریق فرماندهان محورها بر عهده داشت. در این عملیات،برای هر یک از محورها به تناسب اهمیت مأموریت یک یا دو تیپ در نظر گرفته شده بود که فرماندهان و حوزه عملیات آنان بدین قرار بود:
1.مهدی براتی، فرمانده محور اول و مسئول تسخیر اسلام آباد غرب؛
2.ابراهیم ذاکری، فرمانده محور دوم و مسئول تسخیر کرمانشاه؛
3. محمود مهدوی، فرمانده محور سوم و مسئول تسخیر همدان؛
4.مهدی افتخاری، فرمانده محور چهارم و مسئول تسخیر قزوین؛ و
5.محمد عطایی با معاونت مهدی ابریشمچی، فرمانده محور پنجم و مسئول تسخیر تهران.
دولت عراق نیز در این عملیات با ادواتی از قبیل 120 دستگاه تانک، چهارصد دستگاه نفربر، نود قبضه خمپاره انداز هشتاد میلی متری، سیقبضه توپ 122 میلی متری، 150 قبضه خمپاره چهارصد میلی متری، هزار قبضه تیربار کلاشینکف، سی قبضه توپ 106 میلی متری و هزاردستگاه کامیون و خودرو آنان را یاری می کرد. هم زمان با پیش روی نیروهای منافقین در عمق خاک ایران، برای جلوگیری از عملیات هواییهواپیماها و بالگردهای جمهوری اسلامی، هواپیماهای عراقی پایگاه های شکاری نوژه همدان، وحدتی دزفول و هم چنین پادگان تیپ 2 سقز وپایگاه هوا نیزوز در کرمانشاه را بمباران کردند. یک روز بعد از حمله، یعنی در 4 مرداد ماه، نیروهای سازمان با حمایت آتش توپخانه عراق بهشهرهای سرپل ذهاب، کرند و اسلام آباد غرب وارد شدند. شاید در آن روز، تمام نیروهای سازمان به این یقین رسیده بودند که به زودی بهتهرانوارد خواهند شد، اما رؤیای آنان همچون رؤیای صدام در سال 1359 تعبیر نشد دو روز پس از آن، عملیات نیروهای سپاه پاسداران انقلاباسلامی تحت عنوان عملیات مرصاد با رمز یا علی در منطقه غرب آغاز شد. در این عملیات، سه گردان از تیپ نبی اکرم، تیپ مسلم و یک گردان ازایلام حضور داشتند. طی درگیری سختی که در منطقه چهارزبر اتفاق افتاد، بسیاری از نفرات منافقین به هلاکت رسیدند و تمام تجهیزاتشانمنهدم و با بسته شدن سه راه اسلام آباد – ملاوی راه عقب نشینی نیروهای منافقین بسته شد. بدین ترتیب، در روز 7 مرداد ماه، دیگر اثری ازنیروهای ضد انقلاب در منطقه نبود. طی عملیات مرصاد، 1600 تا 2000 تن از مجاهدین به هلاکت رسیده و در حدود هزار نفر از آنان زخمیشدند. بدین ترتیب، آخرین تیر رژیم بعثی عراق نیز به مؤثر واقع نشد و صدام بدون این که بتواند منطقه ای از ایران را در چنگ یک نیروی وابستهداشته باشد تا از آن طریق بتواند به ایران فشار بیاورد، مجبور شد در 15 مرداد ماه، آتش بس را بپذیرد. عملیات مرصاد پایانی بر یک پایان بود،چرا که سازمان سال ها پیش از این، دفتر خود را بسته بود و اگر رژیم عراق در این سال ها به آنها اجازه داد تا در پایگاه های خود در داخلخاک عراق باقی بمانند به دلیل همان دیدی بود که عراق به سازمان داشت؛ دیدی که با دید رژیم صهیونیستی اسرائیل به فالانژهای لبنان متفاوتنیست: نیرویی مزدور در خدمت بیگانه.
نتیجه گیری
آخرین نکته ای که تعمق درباره آن بسیار اهمیت دارد این است که نقطه آغاز انحراف سازمان کجا بود و چرا افراد این سازمان به راحتی هموطنان خود را به قتل می رسانند و با دشمن خارجی که به کشورشان حمله کرده است، همکاری می کنند؟ در پاسخ باید گفت در واقع، آنچه اینروند جدایی را موجب شد در ایدئولوژی سازمان نهفته بود؛ ایدئولوژی ای که ادعای کمال و برتری نسبت به دیگر ایدئولوژی ها راداشت، از همینرو، اعضای سازمان را به مطلق انگاری دچار کرد، به طوری که در این مطلق انگاری، هر کس جز خود را در مسیر باطل دیدند. التقاط دراندیشه، انحراف دیگری بود که سازمان از همان روز نخست تشکیل، بدان دچار شد؛ نکته ای که یکی از حمید شوکت در کتاب نگاهی از درون بهجنبش چپ ایران به هوبی آن را گوشزد کرده است: «خطای دیگر مجاهدین قضیه التقاطی بودن مجاهدین در جهان بینی است که در این زمینههم، دچار یک توهم شده اند و گاهی رهبری آنها با چپ ایران به گونه ای سخن می گوید که گویی مرجع گروه های چپ ایران نیز هست و در موردمسائل مارکسیسم – لنینیسم با هر مقوله دیگری دارای حق فتواست. این رفتار در برخورد با ملیون نیز دیده می شود. آنها در برخورد با ملیوننیز به گونه ای سخن می گویند که گویی وارث غیر مستقیم و رهبر جنبش ملی ایران هستند.
در زمینه اسلام مسائل مذهبی که که خود را راستین تر از دیگران می دانند. اینها همگی نشان انحصار طلبی در اندیشه مجاهدین استو امرچنان به آنها مشتبه شده که خود را وکیل و وصی جنبش ها و گرایش های سیاسی ایران می پندارند».
البته، یادآوری این نکته نیز لازم است که وجود شخصی مانند مسعود رجوی با داشتن سابقه همکاری با ساواک در رأس چنین سازمانی، نمیتواند سرنوشتی بهتر را برای آن رقم بزند.
در واقع، عملیات مرصاد شلیک نهایی به سازمان بود، چرا که آنان پس از افتادن به دامان عراق از دید مردم ایران به یک طرف جنگی تبدیل شدندو فرصت هر گونه بازگشت را از خود گرفتند. امروز، سازمان مانند بیمار محتضری است که سرنوشتش به سرنوشت بیمار در حال احتضاردیگری پیوند خورده است.