من معلم هستم، درد فهمیدن و فهماندن و مفهوم شدن همگی مال من است. #اندکی_شعر
زمستان
زمستان آمد و من دلتنگ هوای آبانی شدم
سرد و بی جان؛ خیس از باران، سخت قربانی شدم
جلاد ستمگر درختان را یک به یک سر برید
در لابه لای نخلستان؛ درگیر جنگ بحرانی شدم
نگاهم خسته از شب های طولانی
قرارم خدشه آلود،مست بی خوابی شدم
شب یلدا اینبار ستاره باران، سهیل نیست!!!
در جستجوی آخرالنهر، غیاث الدین جمشید کاشانی شدم
در اعماق این شب های سنگین بخارایم نهان شد
در فراقش مات مبهود؛شاه سامانی شدم
ناگه ابر سیاهی بر وجودم چیره گشت
رعد و برقی زد، مغلوب خشم ربانی شدم
سقف خانه مان از طیف بارانی چکید
برایش مرهمی از کافور گیلانی شدم
چهار ستونش مهیای این زمستان نبود
فرو ریخت و من همان کودک لخت خیابانی شدم
#علی_آصف_زاده
https://t.me/ali_asefzadeh
مطلبی دیگر از این نویسنده
باور بکن
مطلبی دیگر در همین موضوع
دل می شکند،قُرب حاصل می شود!
بر اساس علایق شما
گاهنامه دستانداز-شماره ۲۳ (شروعی دوباره)