Mahi
Mahi
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

خیال واقعی!

#پارت_چهارم

سبزی تو از قلب... سبزی من از؟..
سبزی تو از قلب... سبزی من از؟..

به در زُل زدیم، مشخص بود که نباید از یک قاتل خانه، دری بهشت گونه توقع داشت ولی...

در، با شاخه های درختان و برگهای پُرباری تزئین شده بود. زنگ زدگی های ناشی از خون های ریخته شده از قلبک ها، روی در ریخته بود.

همراهم، دسته ی در را پیچاند و وارد انبار شدیم...

قلب ها در شیشه هایشان، دست به انقلاب زده بودند. آنها از درون شیشه ها جوانه زده بودند و قفس سیلسیمی (اجزای تشکیل دهنده شیشه) را درهم پیچیده بودند.

امّا...

مشکل این بود که در اوایل راه، دقیقاً روبروی در ورودی و خروجی یکسان،گیاه قلبک خوار کمین کرده بود و تنها آن محبوسین بینوا می توانستند جوانه هایشان را از بالای سر گیاه، بر روی آن درِ زنگ زده ی ورودی بیندازند.


پ.ن: قلب است دیگر، وقتی ندانسته هم کار می کند، باعث زیبایی هر زشتی می شود خب?





درخیالطبیعتبرگشاخه
اندر احوالاتِ دعوا های مغز و قلبِ اینجانب...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید