رنج میکشم .بهش میگویند:"سوداد"حس از دست دادن چیزی که دیگر هرگز بر نمیگردد...من بهش میگویم عشق یک طرفه یا دو طرفه ی مرگبار یا هر کوفتی .از این میترسم ک یک روز بی آنکه خبر شوم بمیرد .از اینهم میترسم ک اصلا برایش مهم نباشم .از همه جا بلاکم کرده و رفته .البته حق دارد .از دختری که اختلال دو قطبی اش عود کرده باید فاصله گرفت .مثلا یک ماه تمام فک میکردم مرده است چون توهم میزدم و صورت ناراحتش را میدیدم همه جای شهر توی شلوغی ها از دور تماشایم میکرد. شاید واقعا از دور تماشایم میکند، پشت شیشه های دودی ِ یکی از همین هزاران ماشینی که مرا میترسانند. ترسم از این است که چشم های شیشه ایش را پشت آن شیشه های سیاه قایم کند و بعد از دیدن من اشک بریزد .یا اینکه اصلا دلش نخواهد مرا ببیند .یا اصلا دلش نخواهد ثانیه ای نگاهش کنم ...یعنی نگاهِ من آنقدر حال بهم زن است؟
همه از زیبایی چشم هایم میگویند، چشم های درشت و مشکی ...ولی میخواهمشان چکار .یک بینایی کافی بود که آن هم دردی شد بر درد هایمان ...
راستی کسی ک مرا پس میزند بعد ار مرگش اجازه دارم آنقدر به سنگ قبرش خیره شوم تا بمیرم؟
نکند اورا در شهر دوری دفن کنند ...❤️🩹🖤