دلم برای نسخه ی اصلی ام تنگ شده است ،یادم نمی اید چند سال عمر کرد ۳ سال ۴ سال نمیدانم .یادم نمی اید اولین بار کی حسرت ،استرس ،ترس ،غم و دلتنگی را تجربه کرده ام .حتی هیچ از دوست خیالیم ب یاد ندارم .اولین باری که عاشق شدم را یادم هست ...انگار تماس نسخه ی اصلی ام با نسخه ی کپی ام در یک لحظه بر قرار شده بود .هنوز همه چیز واضح و شفاف در ذهنم نقش میبندد همه چیز در مورد او ...امروز برایم خنده دار است که مردی پیراهن یاسی و شلوار براق طوسی بپوشد.ولی ۱۲ سال پیش یا شاید بیشتر او این لباس را پوشیده بود موهایش کمی فر و طلایی بود که بعدا فهمیدم رنگشان کرده یا شاید بعدا موهایش را مشکی کرد .بهرحال عشق همچین چیزیست یکهو وسط بحث های مهم پیدایش میشود و همه چیز را بی اهمیت جلوه میدهد و بعد هم میرود پی کارش ...