ویرگول
ورودثبت نام
صدای ماه
صدای ماه
خواندن ۱ دقیقه·۲ ماه پیش

مراسم ِعجیب وغریب

چند وقت پیش استادم فوت شده بود رفته بودم مراسم اونجا یکی از همکارامو دیدم آقاست سنش بالاست همه میگفتن مجرده و تاحالا ازدواج نکرده .اتفاقی بالای مزار یه بچه ایستاده بودم اون آقا هم اومد سلام کرد یه نگاهی به سنگ مزار انداخت یه نگاه ب من کرد گفت :"سارا"زد زیر گریه ...

گفت :"سارا اینا میگن تو تصادف کردی و مردی"

گفتم :"من ک زندم "

همین موقع روح اون مرحوم جلوم ظاهر شد یدونه دیگه از این همکارمون همراهش بود .گفت :"ایشون تصادف کرده الانم در عالم ملکوته نمیدونم چجوری تو میتونی ببینیش فقط الان اگه حدس بزنی کدومشون واقعیه میتونی به زندگی برش گردونی ..."

حالا این آقا همکار ماهم ی مقدار شوخه .منم نمیدونستم چکار کنم برگرده گفتم یچیز خنده دار بگم .گفتم محمد عشقم .دیدم گفت :"هااااا؟"گوشیش زنگ خورد بهش گفتن تو با ماشینت تصادف کردی الانم تو جاده ای برگرد برو ...همکارمم خیلی ریز و مرموز رفت پیش اون یکی خانم همکارمون گفت :"سارا چطوری منو میبینه من خو مُردم ."بعدش یه پیام ازش اومد رو گوشیم .گفته بود من یه دختر دارم اسمش پردیسه ولی دادم یکی دیگه بزرگش کنه ....

من تا یه مدت فکر میکردم خواب دیدم ولی بعد بهم گفتن که واقعا اون موقع تصادف کرده بود .....

پ.ن.الانم هرکاری میکنم جواب منو نمیده😂

ماورالطبیعه
هنگامِ وصلِ ماست به باغِ بزرگِ شب ،وقتی که سیبِ نقره ایه ماه میرسد...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید