میرزا
میرزا
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

راه موفقیت کدام است...

چندین و چند سال هست که میخوام موفق بشم، واسه همین سعی میکردم پیش استاد برم تا یاد بگیرم، از همون بچگی بابام من رو میفرستاد رنگ آمیزی تا رنگ آمیز موفقی بشم، افراد پیر و با تجربه میگن که آدمیزاد در کودکی و بچگی و طفولیت بهتر یاد میگیره، سمت ما بیشتر افرادی که بخوان قران رو یاد بگیرند، در کودکی دست استاد میدن تا بهشون قران یاد بدهند، البته الان دیگه با استاد های جدید قران یاد گرفتن هم خطرداره، بزرگتر که شدم میخواستم دکتر بشم منظورم دوره ی کنکور بود، چرا حالا دکتر چون همه اگه نگم بیشتر بچه های تجربی به امید دکتر شدن میرن داخل این رشته، هم پول خوبی داره، و هم یک منشی خوشکل و زیبا جلوی در مطب میزاری تا مشتری جذب بشه، این یعنی موفقیت.

خب من که دکتر نشدم، البته درس هم نمیخوندم که بخوام دکتر بشم، بزار چیزی رو که همه میدونن رو ولی شاید خجالت میکشن رو بگم، اگر هم درس میخوندم باز هم امکان قبولی رو نداشتم، چون یک روز حسش بود و یک روز...

رفتم جای مشاور، گفتم جناب مشاور کنکور دارم و نخوندم چکار کنم، مشاور خیلی آدم باحالی بود و تجربه ی زندگیش رو به من گفت، اگر امکان داشت و شرایط مناسب بود تقلب کن، امتحان های نهایی سال سوم رو که شکر خدا نصفشون رو تقلب کردم و قبول شدم، این یعنی موفقیت چون من معدل کتبی حدود هفده داشتم، واسه کسی که زیاد نمیخونه عالی هس... موفقیت یعنی آدمی باشی که بتونی خوب تقلب کنی... روز کنکور به امید حرف مشاور رفتم، و خدا اگر دوستت داشته باشه، نمونه سوال تو با بغل دستیت یکی میشه آره از هردوی ما fبود پس امکان تقلب هم بود و اینکه خدا دوستت داشته باشه یعنی موفقیت...

یکدفعه یک مطلب میخوندم که بزرگی میگفتن هر شغل و یا موقعیتی که با تقلب بدست بیاد باطل و حکم این رو داره که به زور گرفته شده... خب من اگه تقلب نمیکردم که قبول نمیشدم و الان شغل نداشتم... داشتن شغل در کشور یعنی موفقیت... راستی به خاطر تقلب ضایع، یکی از مسولین کنکور برگه ی من رو گرفت، و هشدار داد که دیگه برو دو دوسال بعد بیا کنکور بده...

به عنوان کسی که دوسال عقب افتاده و زندگیش تباه شده، خیلی حس بدی داشتم و این یعنی شکست... ولی وقتی نتایج اومد دیدم بنده خدا یک مردی و بزرگواری کرده و با زندگی من بازی نکرده، و نامه اعمالم، با اشتباهاتم خوب بود... این یعنی موفقیت... هر چی که جلوتر میرم و به عقب نگاه میکنم.، متوجه میشم من چرا موفقیت رو فقط در کار میدیدم، شاید فقط به خاطر تبلیغاتی بود که رسانه ها و والدین و محیط اطراف میکردن... موفقیت یعنی کارمند شدن چون هر کسی نمیتونه کارمند بشه...

الان که کمی بالغ تر شدم از گذشته و حدود ده سالی از کنکور میگذره، میبینم همین که دارم برای دل خودم مینویسم یعنی موفقیت، این که پاهام رو زمینه و دارم راه میرم یعنی موفقیت نسبت به کسانی که این توانایی رو ندارند، آقای میرزا تو داری حس بدی به افرادی که مشکل دارن وارد میکنی چرا موفقیت خودت رو با افراد مریض میسنجی، آقا این گناه هست از خدا بترس و این جور حرفا، فکر کن بابا آدم و حوا، واسه خودشون آتیش روشن میکردن، یا یک کاری که تا اون زمان کسی انجام نداده بود، میخواستن خودشون رو با کی مقایسه کنن که بفهمن، این یعنی موفقیت... اصلا این مقایسه و چشم و هم چشمی ها هست که موفقیت رو تعریف میکنه... بابا آدم و مامان حوا اعتراض کردن و میگن موفقیت یعنی این که وقتی کسی نبود مارو ببینه، ته دلمون بابت اون خوشحالی که ایجاد شده بود، واسه کار جدید و اون ذوق و شوق میدونی چی میگم فرزندم، این یعنی موفقیت وقتی اولین بچه هامون رو درست کردیم البته خدا از مغازه اش فرستاد، این یعنی موفقیت...

خلاصه موفقیت از دیدگاه هر شخصی فرق میکنه، ولی یک چیزی که تجربه کردم تو این مدت اینه که آدمی همه چیزش رو بتونه با هم جلو ببره به این میگن موفقیت، یعنی تک قطبی نباشه، اوه مای گاد چه کلمه قلمبه سلمبه ای، یعنی این که در یک جهت جلو نره... مثلا فقط درس خالی و کار و ورزش و فقط تفریح یا مثل بعضی ها پول و پول و پول، البته من منکر پول که خوشبختی میاره نیستم، به شرطی که بقیه چیزها هم در کنارش باشن....

دکتر فرهنگ هلاکویی موفقیت رو اینطوری تعریف میکنه...

اعتدال در۱- تحصیل و علم و سواد ۲- کار وشغل خوب-۳سلامتی جسمی و روحی۴-روابط احسن و عالی با خانواده و اطراف

۵-تفریح و سرگرمی

به این میگن موفقیت واقعی، انشالله که خدا توفیق بده همه موفق بشیم، و اونم واقعی...

موفقیتشغلتحصیل
یکی از چندین معنی میرزا، نویسنده و کاتب هست...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید