maryam
maryam
خواندن ۲ دقیقه·۳ ماه پیش

حسرت یک دختر بچه برای خرید گز و مردی که دل‌ او را شاد کرد

چند روز پیش اتفاقی را دیدم که هنوز در ذهنم مانده و نمی‌توانم فراموشش کنم. داستانی که شاید کمی تلخ باشد، اما در انتها با امید و انسانیت گره می‌خورد.

من یک دختر اصفهانی‌ام و هر سال، نزدیک نوروز، قدم زدن در میدان نقش جهان یکی از لذت‌های همیشگی‌ام است. اما امسال، همه چیز متفاوت بود. خیابان‌ها خلوت‌تر از همیشه بودند، مغازه‌ها مشتری زیادی نداشتند و می‌شد حس کرد که تورم و گرانی چه بر سر مردم آورده است.

همین‌طور که در میدان قدم می‌زدم، چشمم به دختربچه‌ای افتاد که کنار مادرش مقابل یک مغازه گزفروشی ایستاده بودند. نگاهش پر از اشتیاق بود. با خوشحالی به مادرش گفت: «مامان، امسال گز می‌گیریم؟»
مادر، نگاهی به قیمت‌ها انداخت. چند لحظه سکوت کرد و بعد آرام، اما پر از اندوه گفت: «امسال نمی‌تونیم عزیزم... قیمت‌ها خیلی بالاست. خوراکی‌های مهم‌تری هم هست که باید بگیریم.»

چشمان زن پر از اشک شد. دخترک آرام شد، اما چهره‌اش نشان می‌داد که چقدر دلش می‌خواست مثل هر سال، طعم گز را بچشد. این صحنه قلبم را به درد آورد.

ناگهان، مردی از داخل مغازه بیرون آمد و با صدایی مهربان گفت: «دختر کوچولو، بیا اینجا.» بسته‌ای گز به او داد و گفت: «عیدی من به تو.» دخترک از خوشحالی چشمانش برق زد، مادر با بغض و لبخند از آن مرد تشکر کرد، و من... فقط به این صحنه زیبا نگاه می‌کردم و به خودم می‌گفتم: هنوز هم انسان‌هایی هستند که شادی را بی‌دریغ به دیگران هدیه می‌دهند.

بعد فهمیدم که آن مرد مهربان، مدیرعامل گز نیکومنش بود. از آن روز، نه فقط به خاطر طعم بی‌نظیر گزهایشان، بلکه به خاطر انسانیت و سخاوتشان، مشتری همیشگی این برند شدم و خواهم شد.

شاید گرانی، خرید را برای خیلی‌ها سخت کرده باشد، اما هنوز هم هستند کسانی که دل‌های بزرگشان، طعم شیرین گز را برای همه ماندگار می‌کنند.

به نظر من، ما مردم عادی هم باید از چنین فروشگاه‌هایی حمایت کنیم، چرا که این‌ها انسان‌هایی هستند که دست خیر دارند و این باعث می‌شود چرخه حمایت ادامه داشته باشد.

بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند.

اینم گز عید امسال ۱۴۰۴ ما که هربار نگاهش میکنم اشک در چشمانم سرازیر می‌شود.


نقش‌ جهانگز اصفهانارزش انسان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید