فرهادکریمی
علی سهامی متولد 1349 گیلانغرب، دکترای ایرانشناسی و دکتری زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه رازی کرمانشاه می باشد که در زمینۀ شعر و ادبیات کلاسیک و فرهنگ عامه و تاریخ پژوهش هایی انجام داده و بیش از چهارده عنوان کتاب چاپ و منتشر کرده است.
۱ـ کجاست مرز عاشقانه جهان (۱۳۸۰) مجموعه غزل انتشارات تیرگان. تهران ۲ـ مشاهیر ایرانی(ابوعلی سینا) (۱۳۸۷) انتشارات تیرگان، تهران. ۳ـ بومیانه و عامیانه ها (مقالات کرمانشاه شناسی)( ۱۳۹۰) نشر باغ نی. کرمانشاه ۴ـ عارفان مکتب دینور .(۱۳۹۰) نشر باغ نی، کرمانشاه. ۵ـ در ساعت بلوط (۱۳۹۰) انتشارت فصل پنجم. تهران . ۶ـ بررسی روابط فردی و مکتبی عرفای دینور با عرفای مکتب بغداد و خراسان (۱۳۹۳) انتشارات مجمع ذخائر اسلامی. قم ۷ـ شاعران صخره و بلوط (۱۳۹۷). انتشارت دیباچه، کرمانشاه. ۸ـ میلکان خیال(۱۳۹۷). انتشارات دیباچه، کرمانشاه. ۹ـ تاریخ به افق مرزبانان کرد (۱۳۹۸) انتشارات دیباچه، کرمانشاه. ۱۰ـ بطن متن (۱۳۹۸) انتشارات دیباچه ۱۱ـ دیپلماسی در شاهنامه( ۱۳۹۸) انتشارات فصل پنجم تهران ۱۲ـ ترجمه کتاب تاریخ به افق مرزبانان کرد توسط محمد مرادی (میژوو به ئاسوی سنوورپاریزانی کورد) (۱۳۹۹)، انتشارات ماد سنندج. 13ـ ماه قوانی مجموعه غزل های عاشقانه (1399) انتشارت فصل پنجم ، تهران. 14ـ مجموعه غزل دوزبانه کردی و فارسی «سا» (1399). انتشارت دیباچه . کرمانشاه.
گفتگوی ما را با این شاعر و پژوهشگر برجسته بخوانید:
ـ در اندیشۀ هایدگر، زبان و وجود پیوندی ناگسستنی دارند. هر چه وجود دارد، در زبان نمود پیدا می کند. با این تفسیر زبان در یک اثر ادبی چگونه می تواند دگردیسی نگاه و فهم ما از موقعیت انسان امروز را به نمایش بگذارد؟
به عقیده هایدگر همۀ هنرها در فضای شعری که «گوهر هنر» است، در فضای زبان و در فضای کلام شکوفا می شوند. گوهر زبان از نسبت آن، با هستی دانسته می شود و این گوهر در بنیان خود شاعرانه است، چرا که مناسبتی اصیل با هستی دارد و روشنگر است. شعر حقیقت را آشکار می کند و حضور هستی نیز حقیقت است در واقع شعر آفرینشی است که زمین ِآن زبان است.
هر چند هایدگر، فیلسوفِ پیچیده تفکری است و در کتاب «هستی و زمان» زبان کمتر در مرکز کار فلسفی او قرار دارد اما در آثار دورۀ دوم او، زبان و هستی بطور آشکارا در مرکز اندیشۀ او جا گرفته است. در زمینۀ تأویل و راز متن، هایدگر نسبت به هوسرل رویکرد نقادانه تری به نسبت متافیزیک دارد و آن با ارادۀ معطوف به قدرت نیچه ای و سلطۀ تکنولوژیک سوژۀ انسانی بر طبیعت همراه می کند، اما در کل هایدگر را باید فیلسوفی آوا محور و زبان محور به حساب آورد. در خصوص قسمتی از سوالتان که از نظر هایدگر «هر چه وجود دارد در زبان نمود پیدا می کند» نیاز به توضیح مفصل دارد که اولاً «نمود» یا سرشت پدیداری جهان چیست؟
جهانی که آدمیان در آن زاده می شوند در بر دارندۀ بسیاری چیزهاست اعم از طبیعی و مصنوعی، زنده و مرده، ناپایدار و ماندگار. همۀ آنها این وجه اشتراک را دارند که نمود پیدا کنند، بنابراین آنها را ببینند، بشنوند، لمس بکنند، بچشند و ببویند، قرار است به ادراک موجودات ذی شعوری درآیند که برخوردار از اندام های حسی مناسبند. هیچ چیز نمی توانست نمود پیدا کند و خود کلمه «نمود» معنایی نمی داشت اگر دریافت کنندگان نمودها یا «فاعل شناسا» وجود نداشت.
موجودات ذی شعور ـ انسانها و جانوران، که چیزها بر آن نمود پیدا می کنند و خود در مقام دریافت کنندۀ ضامن واقعیت آنها هستند ـ از آن جا که خودشان نیز نمودند و مقدر و قادر به اینکه هم ببیند و هم دیده شوند، هیچگاه «سوژه» صرف نیستند، همان قدر «عینی» یا «ابژکتیو» هستند که سنگ و دیگر اشیاء، بنابراین در جهان بودن چیزهای زنده به این معناست که «سوژه ای» وجود ندارد که در عین حال «ابژه» یا عین نباشد و بر کس دیگری نمود پیدا نکند و آن دیگری ضامن واقعیت عینی اوست.
ـ بله حقیقت همگام با وجود، محور اصلی فلسفۀ هایدگر است. به نظر شما چقدر شعر فارسی پایبند به وافعیات است؟
اگر به دوگانگی متافیزیکی دیرینۀ میان «بود» (حقیقی) و «نمود» (صرف) بپردازیم، ناگزیریم از جهان نمودها بگذریم، یعنی همان کاری که افلاطون در «تمثیل غار» کرد. جهان ِ نمودها مقدم بر هر جایی است که فیلسوف ممکن است آن را موطن «حقیقی» خویش برگزیند ولی در آن زاده نشده است.
این موضوع را در شعر بعضی از شاعران عارف ، از جمله مولانا می توان مشاهده کرد: مرغ بر بالا پران و سایه اش/ می دود بر خاک پران مرغ وش/ ابلهی صیاد آن سایه شود / می دود چندانکه بی مایه شود/ بی خبر کان عکس آن مرغ هواست/ بی خبر که اصل آن سایه کجاست. بنابراین، آن پدیدار ِ دیگری که در اصل نهان است و به مرتبه ای تعلق دارد که فرض می شود برتر است، همان حقیقتِ همگام با وجود است.
ـ چگونگی شکل گیری معنا و توسعۀ آن وابسته و معلول نقش خواننده و فرآیند خواندن توسط اوست. آیا با شکاف میان گزاره های یک متن و عدم ارتباط صحیح در روایت می توان به پایان عمر یک متن حکم صادر کرد؟
وقتی ما به عنوان خوانندۀ متن، متنی از گذشتگان را می خوانیم، میزان آگاهی و شناخت قبلی، فرهنگ و زمینۀ تربیت و مطالعه، علاقمندی، شرایط گفتمانی و فکر رایج و غالب در جامعۀ آن عصر، بر خوانندۀ متن تاثیر دارد... آثار گذشته وقتی در زمان حال خوانده می شوند، نخست «معنایی امروزین» دارند سپس در جریان خواندن و ارتباط متن با افق معنایی امروز نشانه هایی از معناهای قدیمی خویش را نمایان می کند. بیشتر آثار کلاسیک ادبی برای زمانۀ ما پرسش هایی خاص مطرح کرده اند انگار که برای زمان اکنون نوشته شده اند در حالیکه این آثار برای زمانۀ خودشان سوالاتی مطرح کرده اند، مکالمه میان دو افق روی می دهد. مکالمه، خواندن و تاویل، بیانگر «تنش مداوم میان دو زمانه» هستند
مکالمه میان افق معنایی متن و افق معنایی خوانندۀ متن یا تاویل کننده، به معنای درهم شدن این دو افق یا «زمانه نگارش متن و زمان حاضر» است که در لحظۀ خواندن و تاویل، ناچاریم این دو را با همدیگر ادغام کنیم. افق امروز ایستا و ثابت نیست بلکه افقی و گشوده و دگرگون پذیر است که با ما به عنوان خوانندۀ متن حرکت می کند؛ همانطور که ما با آن دگرگون می شویم.
ـ از هرمونتیک صحبت کردید. آیا گستره ها و ابعاد ناشناخته ای در متن ادبی وجود دارد که نقد ادبی از مکاشفۀ آن عاجر مانده و فقط با تکیه بر پرسش های بنیادین می توان به آنها پاسخ گفت؟
در میان نظریه ها و نقدهای مربوط به خواننده، تاکید بر تعیین معنا بر نقش محوری ِ دریافت کننده یا همان خوانندۀ متن است. از نظر «هوسرل» هدفِ صحیح ِ بررسی متن، نه عینیات موجود در متن، بلکه محتوای آگاهیِ ما مهم است یعنی ذهن ِ فرد، منشاء همۀ دریافتِ معانیِ اوست. بنابراین بازتاب این رهیافت در زبان شناسی و نقد ادبی صرفاً بیانِ نوعی نقد است که می کوشد واردِ دنیای آثار نویسنده شود و در بین برداشت های خوانندگان معمولی و ویژه از جمله زبانشاس و منتقد لزوماً رابطۀ این همانیِ معنایی نیست.
ـ به نظر شما شعر امروز ما از گذرگاه های تئوریک غربی گذشته یا همچنان درگیر تئوری ها هستیم؟
شعر امروز ایران یک جریان است که به شاخه های متعدد تقسیم شده و مانند گذشته یک یا چند نفر یا گروه خاصی نمی توانند ادعای جریان سازی منحصر به فردی در آن داشته باشند. نظریه های ادبی با بهره گیری از مسایل زبانشناسی، جامعه شناسی، نشانه شناسی، روش های ساختارگرایی، واسازی، فمنیسم و پست مدرنیسم و... زمانی می توان آنها را فهمید که در زمینۀ فلسفی و زیباشناختی ایی در نظر گرفته شوند که از آن بر آمده و رشد کرده اند. هر چند لازم است که شاعر پیشرو در عصر کنونی، از مبانی زبانشناسی و تغییر و تحولات نظریه های ادبی آگاهی داشته باشد
اما نباید از خلاقیت و آفرینش فردی در حوزۀ زبان غافل باشد زیرا در بحث تولید متن ادبی و شعر، پایبندی به رویکردهای نقد و نظریه های ادبی، گاهی اوقات هنرمند را از تولید اثر فاخر باز می دارد، زیرا نقد و نظریه های ادبی نمی تواند وانمود کند که حرف آخر را در زمینۀ آفرینش و زیبایی های ادبی زده است و نقد و نظریه ها معمولا یک پله پایین تر از تولید کنندۀ آثار فاخر قرار گرفته اند و آفرینشگر سبک والا، سنجه ها و معیارهای نقد ادبی را می سازد و تعیین می کند
به همین خاطر ناقد و نظریه پرداز نمی تواند وانمود کند که آخرین حرف را زده و یا اصل غایی نقد ادبی است؛ به عبارتی ماهیت نقد و نظریه امری ثانویه و همیشه یک قدم عقب تر است و وابسته به آثار فاخر و ایجاد سبک هنر والاست و در ماهیت بودش نقد و نظریه منوط به وجود آثار فاخر تولید شده و آویزان آن است.
ـ کُنش تأویل متن به معنای پرداختن دقیق به متن و در نتیجه به معنای آشکار ساختن همۀ چیزهای درون متن است. با این دید، زبان شناسی به نوبۀ خود می تواند زیبایی های ساختار کلام را نشان دهد؟
اگر ادبیات را «پیامِ دلالتی چیزها و نه معنی آنها» در نظر بگیریم و منظورمان از دلالت همان فرایند هایی بدانیم که معنا را تولید کند نه اینکه خودِ معنا باشند، در حقیقت تعریف ادبیات را مثل «یاکوبسن» معطوف به «پیام» دانسته ایم. از آنجا که زبان به ویژه زبانِ ادبی یک وسیلۀ طبیعی و شفاف و بیان مستقیم نیست؛ بنابراین خوانندۀ متن ادبی نمی تواند از طریق زبان، یک حقیقت و یا واقعیتِ منسجم و یگانه را دریافت کند، دلیلش همان گستره و ابعاد ناشناخته ای است که در متن وجود دارد. بر همین اساس نویسندگانِ پیشرو اجازه می دهند که ناخودآگاه زبان بر سطحِ متن ظاهر شود یعنی اینکه «دال ها» به خواست خود معنا پدید آورند و سانسور مدلول و پافشاری سرکوبگرانه اش بر یک معنا را از میان بر دارند.
ـ عده ای معتقدند که مخاطب شعر به دلایل مختلف از شعر امروز ما عقب مانده و دستاوردهای شعر جدید فارسی برای او مثل خوابی گُنگ و ناآشناست. شما چه نظری دارید؟
با گسترش و پیشرفت علم و تکنولوژی، انسان به ویژه شاعر معاصر تلاش می کند برای درک و فهمیدن و تأویل، در حوزۀ تولید و آفرینش زبانی، برخی یافته های اخیر در فلسفه، نشانه شناسی، زبانشناسی، روانکاوی، اسطوره شناسی، الهیات و...... مد نظر قرار دهد. بنابراین هر چه میزان شناخت و دانستگی خوانندۀ متن نسبت به آگاهی های مولف بیشتر باشد ایجاد التذاذ ادبی، بیشتر خواهد بود البته بحث «لذت متن» و موضوع «مرگ مولف رولان بارت» قضیۀ گسترده دامنِ دیگر است که در این مقال نمی گنجد.