چند سال پیش کاشان رفته بودیم و راهی روستای ابیانه شدیم که در تلویزیون و رسانه خیلی از آن شنیده بودیم .با ترافیک زیادی روبرو شدیم و بعد چند ساعت به روستا رسیدیم .ورودی روستا راه ورود نداشت و یک ساعت طول کشید که به روستا داخل شدیم. حدود صد خانه گلی با پنجره های چوبی یک مسجد وچند تا درخت !
برخی درب ها شبیه دربهای بازار اسلامی تاریکه بازار کرماشان بود. نقوش روی پنجره ها تنها نمود هنر این روستا بود .خاک قرمز روستا باعث شده بود که خانه ها که با آن گل اندود شده بودند قرمز باشند .
زنان روستا با لباس محلی که بهترین آن یک روسری با زمینه ی سفید و نقش بوته گل بود در رفت وآمد بودند. بچه هایم خواستند با یکی ازآن زن ها عکس بگیرند اما آن زن نپذیرفت وگفت برای هر قطعه عکس 1500 تومان دریافت می کند. در تنها کوچه ی روستا صدها دست فروش محلی که یک نوع تسبیح چوبی و چند نوع گیاه محلی می روختند نشسته وسرشان به شدت شلوغ بود .
زبان آنها زبان متفاوتی بود و حتا برای حرف زدن انتظار دریافت پول داشتند ! با خودم گفتم اگر چنین روستایی در استان خودمان بود (که هست )آیا ما می توانستیم چنین تبلیغاتی برای آن راه بیندازیم ؟! آیا خود ما اولین کسانی نبودیم که لهجه و زبان خودمان را به ریشخند می نشستیم ؟!
ما هنوز آواهای دیرسال خودمان چون هوره ،مور ،سیاچمانه را باور نداریم ! برایشان جوک می سازیم و به تمسخر می گیریم !اگر این لباس ما ،گلونی ما ،آواهای ما ،لهجه ی ما و.... در اصفهان بود چه کارها که نمیکردند تا جایی که خودما اگر به اصفهان و کاشان مسافرت می کردیم چه بسا با شوق و ذوق از آوای هوره شان تعریف می کردیم .
بگذار اعتراف تلخی کنیم: نه ما بعنوان مردم ونه مسئولین به معنای واقعی به عمق فرهنگ خودمان پی نبرده ایم و جدی اش نگرفته ایم .مظلومیت فرهنگ کرد کرمانشاه از خود ماست و نه چیز دیگر !
آنچه که باید تغییر کند نگاه ماست که از تحقیر فرهنگ بومی به باور و احترام آن تبدیل شود .و هرکدام ازما برای این تغییر باورمند باید تلاش کنیم و کمترین تلاش عدم تحقیر فرهنگ بومی چون آوها و نواها و... وجلوه های فرهنگ عامه است. باقی بقای مان !!