
در روزگار تحولخیز امروز، بیش از هر زمان دیگر آینده و امید به فردا به موضوعی راهبردی بدل شده است. دولتها و ملتها هر یک با تکیه بر منابع انسانی و فکری خود، میکوشند آیندهای روشن و امنتر برای شهروندانشان رقم بزنند. در مسیر نگریستن به آینده، پرسشی بنیادی پیش روی ماست: زنان، بهعنوان بزرگترین گروه اجتماعی مورد توجه در سیاستگذاریهای کلان، چگونه در نگارش فصلهای پسین این سرنوشت سهیم خواهند بود؟ در نگاه نخست، سخن از مشارکت زنان در چشماندازهای ملی، ایدهای بدیهی به نظر میرسد؛ اما زمانی که ساختارهای نهادی و واقعیت میدانی را از نزدیک میکاویم، درمییابیم که همچنان میان آنچه انتظار داریم و آنچه در انتظار ماست، فاصلهای غیرقابل انکار وجود دارد.
زنان ایرانی، با تجربه و هویتهای متنوع - از زن روستایی و عشایر تا زن شهرنشین - همواره در برابر نگرشهای تجویزی به «زن آرمانی» بودهاند؛ نگاهی اتوپیایی که گاه زن را در قامت مادری فداکار و همزمان مدیری مقتدر تصویر میکند، گاه او را در پیچ و خمهای زندگی خانوادگی و اشتغال و حضور اجتماعی محصور مینماید و گاه میان تمام این شئون همراهی میطلبد. زن آرمانی ایرانی، هم آگاه است و هم متعهد، هم مادر است و هم فعال، هم حضور اجتماعی قدرتمندی دارد و هم خانواده را مدیریت میکند. در این تصویر، حتی کاستیها و فقدان مسئولیتپذیریهای دیگران، با ایثار و فداکاری زن جبران میشود. این الگوهای ذهنی، امیدهای واقعی زنان را به هدف نمیرساند و راه را بر خلاقیت و توانمندیهای بیشمار آنان میبندد؛ زیرا تحقق این زنِ آرمانی، تنها از یک اَبَرانسان برمیآید!
تصور چشمانداز آیندهی کشور، فرصتی است برای بازنگری در این روایتها. فرآیندهای رسمی طراحی برنامههای توسعه و اسناد چشمانداز، در بسیاری از کشورها صحنهی نمایش تعداد اندکی از بازیگران است. مطالبهی حضور واقعی زنان در این صحنه، تنها یک مطالبهی جنسیتی یا متاثر از نگرشهای فمینیستی نیست؛ بلکه خواستهای بنیادی برای دستیابی به تصمیمات هوشمندانه، جامع و پایدار خواهد بود؛ یعنی همان هدفی که آیندهپژوهی در پی آن است.
برای آنکه زنان بتوانند در این فرایندها نقش فعالی ایفا کنند، نخست باید میدان مشارکت برای آنان گشوده شود. حضور زنان در کمیسیونها و شوراهای متولی برنامهریزی، گامی ضروری است؛ اما کافی نیست. بهکارگیری متخصصان زن از رشتههای گوناگون علاوه بر آنکه میتواند غنای محتوایی اسناد را تضمین کند، زنانهنگری و توجه به مسائل زنان را نیز به میان میآورد.
دوم آنکه سازوکارهای مشورتی باید از فضای اداری فراتر رود و به درون جامعه نفوذ کند. رسانههای اجتماعی بستری مناسب برای گردآوری دیدگاههای انبوه زنان است. برگزاری نظرسنجیهای تعاملی، نشستهای حضوری و وبینارهای تخصصی، راهی برای شنیدن صدای زنانی است که از بنای رسمی تصمیمسازی جا ماندهاند. این روش، نهفقط حضور کمّی را افزایش میدهد، بلکه تضمین میکند پیشنهادها ریشه در نیازها و امیدهای واقعی مردم - بهویژه نقاط کمتر برخوردار - داشته باشد.
سومین گام، اهمیت ظرفیتسازی و تقویت توانمندی زنان در عرصهی سیاستگذاری و آیندهپژوهی است. برگزاری دورههای آموزشی در مراجع دانشگاهی و نهادهای مدنی و شبکهسازی میان فعالان زن، زیربنایی برای خلق رهبران فردا خواهد بود.
نکتهی کلیدی دیگر، توجه به تنوع هویتی زنان است. زن عشایر با زن شهرنشین، زن خانهدار با زن شاغل و زن جوان با زن سالمند، هر یک دارای شرایط زندگی و نیازهای متفاوتاند. وقتی چشمانداز ما از زن آینده بر مبنای تصویری یکسویه به زن شکل گیرد، بیشک بخش وسیعی از این تنوع کنار گذاشته خواهد شد.
فرایند ترسیم آینده هر چند به ظاهر امری تخصصی و علمی است، اما ماهیتی انسانی، اجتماعی و همگانی نیز دارد. در جهانی که چالشهای جهانی نظیر تغییرات اقلیمی، جنگ و گسترش فناوریهای نوین، بیش از هر موضوع دیگری نیازمند نگاه جامع و مشارکتی است، حذف سهم زنان از گفتگوهای کلان، اقدامی علیه منافع ملی محسوب میشود. مشارکت مؤثر زنان در تدوین چشماندازها منجر به تصمیمگیریهای منعطفتر و پاسخگوتر خواهد شد.
در نهایت، ساخت آیندهای که برای همهی ماست، مستلزم بازنویسی روایتهای امروز است. زنان میتوانند و باید همگامان جدی و راهبردی در این امر باشند؛ کافی است ارادهای واقعی برای شنیدن و همراهی ایجاد شود. هرگاه زنان، از هر طبقه و جایگاهی، دست در دست یکدیگر و با همراهی مردانِ دغدغهمند، قلم به دست بگیرند و اندیشههای خود را به میان آورند، آنگاه چشماندازها رنگی واقعیتر به خود خواهد گرفت و ایرانِ فردا فرجامی روشنتر خواهد داشت.
@iranfuture