امروز بعد هیئت امام حسن علیه السلام حس کردم خیلی زوده واسه تموم شدن روزی روضه های عاشورای امسالم و با خستگی تمام رفتم یه هیئت دیگه
و ساعتای ۲ و نیم سه بعد تموم شدن هیئت حس میکردم که دیگه هیچ توانی واسه حرکت کردم واسم نمونده
سینم پره بغض بود اما انگار دیگه چشمام توانی برای اشک ریختن نداشت
با خودم قرار گذاشته بودم آب و شربت نخورم و این تصمیم باعث شده بود که علاوه بر خشک شدن لب هام(فدای لب های خشکیدت بشم آقاجان)
قند خونم هم بیوفته و خلاصه حالم تعریفی نداشت
بین راه هیئت تا خونه هم سر بالایی بود و ماشین هم قاعدتا ظهر عاشورا گیر نمیاد
گفتم یه ویسی بگیرمو چند کلمه ای واسش روضه بخونم
گرچه که اونقدر نفسام خسته بود که روضه ازش در نمیومد
ولی به ذهنم رسید مرور کنم محرم امسال رو
محرمی که تو مشهد الرضا و روایت ابن شبیب شروع شد
یادمه یه روز قبل از محرم اولین هیئتمو تو حرم امام رضا علیه السلام دارو القرآن رفته بودم
و همون شب هم روزیم شد و شروعی بود برای رفتن به هیئت علمدار مشهد
و تا روز پنجم محرم صبح تا شب رو تو حرم واسه امام رضا روضه میخوندم و شب هم که هیئت علمدار
روز پنجم تو راه بودیم و الحمدالله که قسمتم شد چند دقیقه ای یه روضه رفتم تو قم
بعدش هم که نهاوند بودم و هیئت های تعزیه داران و شاه نجف و امام حسن علیه السلام و جوانان
روز تاسوعا به رسم هر سال بعد یه مقدار سینه زدن با هیئت امام حسن علیه السلام افتخار جمع کردن لیوانای یه بار مصرف رو از مسیر دسته های عزاداری رو داشتم
کاری که چند سالی بود به خاطر کرونا و پارسال هم به خاطر تب و لرز شدیدم افتخارش بهم نرسیده بود و خدا امسال منت به سرم گذاشت و قسمتم شد
خیلی حس قشنگیه وقتی دستکش از دست در میاوردم و دستام از شدت عرق خیس خیس میشد...
چند باری گفتم ولی دوست دارم بازم بگم این جمع کردن زباله های ایام تاسوعا بزرگ ترین و با ارزش ترین اصالت منه و با هیچی تو دنیا عوضش نمیکنم
نوکری در این خونه با ارزش ترین چیزیه که تو زندگیم دارم و الله اکبر که حتی این نوکری پر ریا و نصفه و نیمه من چقدر زندگیم رو رنگ داده و عوض کرده سرنوشتم رو
میدونید اصلا انگار تنها عبادتی که حتی ریا هم توش ارزش داره همین عزاداری برای امام حسینه (ع)
داشتم میگفتم که این جمع کردن زباله ها کنار همه قشنگیاش یه قشنگی دیگه هم داره که میشه یه درد شیرین تو پا و کمر که هر خم شدنی رو واست سخت میکنه و در عین حال به جسمت یادآوری میکنه که نوکر امام حسینه
اما خب سینه زدن با این درد هم عالم دیگه ای داره
حدودا دم دمای اذون مغرب بود که نوکریم تموم شد و برگشتم سمت خونه و یه مقدار استراحت کردم
و شب هم رفتیم هیئت شب عاشورای شاه نجف
آخ آخ آخ از دلم که باورش نمیشد شب آخره
و آخ از ذهم که مدام اتفاقای فردا رو واسم مرور میکرد
آدم نمیدونه باید چکار کنه؟
شبیه کدوم عزیز عزادری کنه
مثل حضرت زهرا سلام الله علیها بُنَّیَ بُنَیَّ بگه
مثل حضرت زینب سلام الله علیها حسین حسین بگه و به سر و صورت بزنه
مثل حضرت رقیه دستشو به گوشش بگیره و با لکنت بابا بابا بگه
مثل رباب با دیدن آب و شیر زیر گریه بزنه
یا مثل امام زمان (عج) گریه کنه اونقدر که بدل الدموع الدما(به جای اشک خون از چشمان مباکشون میاد)
یا مثل سجده زیارت عاشورا لک الحمد حمد الشاکرین بگه
واقعا ای وای ای وای ای وای
اون شب هم گذشت قصه به روز عاشورا رسید
و قصه روز عاشورا بمونه به یادگار برای روز های دلتنگی برای محرم...و البته زیارت اربعین
حسین جان علیه السلام:
ممنون ازین که آمدی آقای ما شدی
ممنون ازین که نوکر این خانه ما شدیم
شکر خدا که فاطمه ما را خریده است
شکر خدا که خرج عزای شما شدیم
عزت سرای ماست عزا خانهی حسین
از گریه بر تو بود عزیز خدا شدیم
ما را خدا به عشق تو میبخشد عاقبت
ما عاقبت بخیر در این روضه ها شدیم