ویرگول
ورودثبت نام
مجتبا قیاسی
مجتبا قیاسی
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

سفرنامه کربلا (قسمت نهم)

نزار باورم بشه کربلا رام نمیدی...

روز ها گذشت و گذشت تا ...

امروز از طرفی از اومدن گذرنامه نا امیدم کردن و گفتن که برگه تردد قراره به جاش بیاد

و از طرفی میدونم که با برگه تردد اربعین دانشجو هایی که سربازی نرفتن نمیتونن برن زیارت

راستش امروز همه وجودم بغض شده و دارم خودمو میخورم که چرا نشد...

اما هنوز امیدی وجود داره به این که قانون تغیر کنه

یا چه میدونم بیان گذرنامه دانشجو هایی مثل منو زود تر صادر کنن و ...

اما خوشحالم که چند روزی رو تو حال و هوای کربلا زندگی کردم

از این که تا صبح مداحی گوش دادم و گلچین کردم برای بین الحرمین

از این که دفترچه خریدم تا بنویسم اتفاقای اونجا رو و بعد ها سفرنامش کنم

از این که من یه روزی رفتم دینار زیارت ارباب خریدم

از این که سعادت نصیبم شد و نه قسمت سفرنامه کربلا نوشتم

از این که گاهی تو رویاهام خودمو وسط بین الحرمین دیدم و اشک ریختم

از این که گاهی با خودم زمزمه میکردم ایوان نجف عجب صفایی دارد

از این که لبام عادت کرده به بردن اسم کربلا

از این‌که الان یه کوله پشتی کنار اتاقه و توش وسایل اربعینه

از این که تو گوشیم پر از زیارت نامه های کربلا شده

از این که هر شب با خودم حساب کردم که میتونم کاظمین هم برم یا نه ...

حالا تو شبایی که گره سنگین به کارم افتاده

با همه وجود میگم

ممنونتم حسین من

ممنونتم که به قلبم اجازه دادی به شوق کربلای تو بتپه

ممنونتم عزیز دل زهرا که به ذهنم اجازه دادی به تو فکر کنه

ممنونتم ارباب حسین که بهم رخصت تلاش برای رسیدن به حرمتو دادی...

آقای من اگه شما بطلبی و زائرت باشم که میام و روضه میخونم و کنار شما اشک میریزم

اگه هم که لایق دیدار نباشم که شما هدیه ای به نام دل تنگی کربلا بهم هدیه کردی و به زندگیم برکت دادی

آرام جانم حسین ...

کربلابین الحرمینمجتبی قیاسیکربلا نرفته هاسفرنامه کربلا
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید