ویرگول
ورودثبت نام
مجتبا قیاسی
مجتبا قیاسی
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

سوغات کربلا

یادمه بچه که بودم همیشه قشنگ ترین بخش برگشتن کسی از زیارت واسم گرفتن سوغاتی بود‌ و اونقدر جذاب بود که شبا خوابشو میدیدم

ولی خب چند وقتیه که انگار خبری از سوغات و جذابیتاش نیست و این سنت قشنگ کم کم داره جمع میشه و میشه گفت چند سالی بود که سوغاتی نگرفته بودم از کسی

ولی این روزا یه حس قشنگ تر از بچگیامم دارم

این که خانواده بعد برگشتن از کربلا چند تایی سوغات اوردن و این سوغاتیا یه سریش برای کسیه که معشوق قلبه و ابن خیلی جذابه

خب قبلا خودم سوغات گرفته بودم ولی این یه حس قشنگ تر و جذاب تر داشت

خیلی خیلی جذاب تر

عزیز پوران و آقاجون برام چند تایی هدیه قشنگ اوردن و گفتن برای زندگیت و کلی دعای قشنگ کردن که عاقبت بخیر شی

قاشق ،چنگال استکان که گفتن انشالله برای خونه خودت

و روسری و یه سبز که انگار خیلی ماجرا داره این سبز و میگفتن از حرم گرفتن

و من میشه گفت با دیدن این سوغاتیا چشمام قشنگ برق زد و حالم کلی قشنگ شد

یه پول هم دادن و گفتن تو حرم تمام اماما بردنش و گفتن برکت زندگیت باشه

و این پول هم رفت پشت گوشی تا روزی که قسمت بشه و به صاحبش برسه

یه مداد رو هم واسه تبرک گفتن زدن ضریح برای کنکورت که خب نمیدونم چطور میشه رسوند دستت ولی اونم کلی حس و حال خوب واسم داشت

خلاصه کنم سوغات این سفر انشالله حاجت هامون باشه و این سوغاتیا هم نشونیش

یا علی



سوغاتحس قشنگ‌ترکربلا
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید