ویرگول
ورودثبت نام
ذهن معنا
ذهن معنا«اینجا ذهن و معناست؛ جایی برای فکر کردن به ایسم‌ها و ایده‌هایی که جهان رو شکل دادن. قضاوت نمی‌کنیم، نسخه نمی‌پیچیم—فقط دقیق می‌شیم، سؤال می‌پرسیم، هر ماه با یه نوشته‌ی تازه برمی‌گردیم.»
ذهن معنا
ذهن معنا
خواندن ۹ دقیقه·۶ ماه پیش

ارسطوطلیانیسم

درود بر شما روشن‌فکران عزیز
در این نوشته، به‌سراغ نگاه ارسطو به حکومت می‌ریم؛ نگاهی که هنوز هم در تحلیل سیاست دارای معناست.
خیلی خلاصه با مکتب ارسطوطلیانیسم آشنا می‌شیم و از دل اون، سه شکل اصلی حکومت رو بررسی می‌کنیم: پادشاهی، اشرافی‌گری و جمهوری.
قبل از شروع هر چیز باید کمی با زندگی این فیلسوف بزرگ آشنا بشیم:
ارسطو در سال ۳۸۴ پیش از میلاد در شهر استاگیرا در شمال یونان زاده شد پدرش پزشک دربار شاه مقدونی بود و همین نزدیکی به دربار باعث شد ارسطو از کودکی با علم و سیاست آشنا بشه در سن ۱۷سالگی به آتن رفت و به آکادمی افلاطون پیوست و نزدیک به ۲۰ سال شاگرد او بود هر چند بعد ها دیدگاه های متفاوتی از استادش پیدا کرد.
بعد از مرگ افلاطون ارسطو آتن رو ترک کرد مدت ها در شهر های مختلفی زندگی کرد بعد ها به دعوت فیلپ دوم مقدونی مربیگری پسرش اسکندر {که بعد ها به اسکندر کبیر شهرت پیدا کرد} روپذیرفت.
این رابطه رابطه تاثیر عمیقی بر استاد و شاگرد گذاشت: ارسطو فرصت پیدا کرد افکار و یافته های خودش رو گسترش بده و اسکندر دیدگاه هایی فراتر از جنگ و کشورگشایی کسب کرد.
ارسطو در سال ۳۳۵ ق.م به آتن برگشت و مدرسه خودش رو با نام لوکه ئون بنا کرد.
او برخلاف استادش افلاطون که بیشتر به دنیای ایده ها علاقمند بود ارسطو توجهش رو به عالم منطق طبقه بندی دانش ها و سیاست زیست شناسی و اخلاق معطوف کرد بود.
ارسطو پایه گذار علم منطق به شکل کلاسیکه و اثارش مثل (اخلاق نیکوماخوس)(سیاست)(متافیزیک) هنوزهم الهام بخش هستند.
ارسطو در در سال ۳۲۲ ق.م در سن ۶۲ سالگی درگذشت اما اندیشه های او قرن ها زیر بنای فلسفه و سیاست های غرب بوده.


ارسطو در سال۳۳۵ق.م
ارسطو در سال۳۳۵ق.م





و اما در ادامه به این مکتب فکری می پردازیم.
مکتب ارسطوطلیانیسم مکتبیه که برپایه اندیشه های سیاسی و فلسفی ارسطو(که زندگی اون رو به اختصار توضیح دادیم)بنا شده جایی که عقل میانه روی و نظم مدنی اصل اند.
ارسطو در سیاست حکومت ها رو به دو دسته صالح و فاسد تقسیم میکنه که سه نوع حکومت روشامل میشه
{سلطنت(پادشاهی)الیگارش و جمهوری} در اینجا ما اوناهارو باهم زیر نظر میگیریم


سلطنت(پادشاهی)
ارسطو برای این حکومت تفکیک قاعل شده هردو حکومت ها به دست یکنفر اداره میشه که اوناهارو سلطنت و جباریت نامگذاری کرده.
در سلطنت شخصه خیرخواه مردم در راس حکومت قرار داره و خیر خواه مردمه وبفکر منافع شخصی خودش نیست.{سلطنت=صالح}
اما در جباریت این طور نیست و حاکم بفکر منافع شخصی خودشه و خیرخواه مردم نیست واز زور سرکوب و ترس مردم اهداف خودش رو پیش میبره.(جباریت=فاسد}
در این نوع حکومت که ذکر شد به صورت تکنفره اداره میشه اما در نوع بعد در دست اقلیت مردم هست (الیگارشی)
الیگارشی(اریستوکراسی)
اولیگارش از دیدگاه ارسطو بردو نوع بوده.{الیگارش نوعی حکومت است که در آن قدرت سیاسی در دست گروهی کوچک و نخبه از افراد متمرکز است.}
اگر مبنای اون حکومت برفضلیت باشه اریستوکراسی نام گرفته.
اما اگر اون حکومت بر پایه منافع شخصی خوده حاکمان بنا بشه الیگارش نام داره.

در ادامه این دو تفکر رو به صورت مجزا مورد برسی قرار میدیم:
از دیدگاه ارسطو اریستوکراسی نوعی حکومت بوده که در دست قلیل مردم بوده و افراد حاکم افرادی شایسته و با فاضیلت جامعه هستند و همواره دلسوز جامعه بوده اند.
این افراد ممکن بوده از همه طبقات جامعه باشند اما به صورت تقریب اکثریت از طبقه متوسط جامعه هستند.
(اما ملاک انتخاب حاکمان بر اساس شایستگی های اخلاقی و عقلانی ست و هدف اصلی حاکمان خدمت به مردم وپیشبرد عدالت هست)
در مقابل اریستوکراسی الیگارشی قرار داره.
از دیدگاه ارسطو الیگارشی شکل فاسد حکومت اقلیتی ست که در اون افراد حاکم بجای آنکه بفکر مردم و خیرخواهی برای اون ها باشند بفکر منافع شخصی خودشون هستند اونها با استفاده از نفوذ قدرت و ثروت به این جایگاه دست پیداکرده اند.
ارسطو معتقده زمانی الیگارش بوجود میاد که معیار انتخاب حاکمان پول و جایگاه اجتماعی باشد و نه شایستگی و فضیلت.
الیگارش برخلاف اریستوکراسی مردم رو کنار و فقط به نفع اقلیت کار میکنه.


و اما میرسیم به بخش آخره نظریه ارسطو که امروزه به جمهوری مشهوره اما نزد ارسطو به دو بخش جمهوریت و دموکراسی تقسیم شده.
با وجود تعاریف امروزی شاید باخودتون بگید این دو یکی هستند اما با وجود استدلال های ارسطو از هم تفکیک میشن واما در ادامه بیشتر با این مفاهیم از نظر ارسطو آشنا خواهیم شد.


جمهوری و دموکراسی
جمهوریت یا پالتی از دیدگاه ارسطو نوع معتدل و ترکیبی ست که در اون قوانین برهمه به میزان یکسان حاکمه و قدرت میان طبقات مختلف جامعه به ویژه طبقه متوسط تقسیم شده در این نوع سیستم حکومتی قدرت نه در اختیار ثروتمندان (الیگارش ها) و نه در دست اکثریت فقیر(دموکراسی افراطی)ست بلکه برای تحقق خیر عمومی مشارکت عادلانه شهروندان مورد قبول هست.
(در جمهوریت قانون بسیار محترم شمرده میشه و دارای ارزش بالایی هست)
اما در نقطه مقابل دموکراسی وجود داره که متفاوت از جمهوریت اطلاق میشه از نظر ارسطو دموکراسی نقطه انحرافی از جمهوریت هست یعنی شکلی از حکومت که به جای پیروی از خیرعمومی به دنبال منافع گروه های خاص (اکثریت فقیر)هست.
در دموکراسی حاکمیت در دست مردم عادی و فقیر هست اما چون قانون نادیده گرفته میشه و تصمیم گیری ها برپایه خواسته اکثیریت هست میتونه باعث بی ثباتی و بی عدالتی بشه.
شاید براتون سوال پیش بیاد چطور ممکنه که نظر اکثریت منجربه بی ثباتی و بی عدالتی بشه؟
بیاین فرض کنیم که مردم یک شهر تصمیم میگیرن پول همه ثروتمندان اون شهر رو بین خودشون تقسیم کنن چون فقیرن شاید اکثریت باشن ولی این تصمیم نه قانونی هست نه عادلانه و نه به نفع کل جامعه و اینجاست که ارسطو نقل میکنه اگر اکثریت مردم شهر چون فقیرن تصمیم بگیرن اموال ثروتمندان رو بین خودشون تقسیم این کار هرچند با رای اکثریت انجام شدهنه قانونی هست و نه عادلانه و نه به نفع کل جامعه بلکه فقط به سود منافع یک گروه (اکثریت فقیر) فکر میکنه.


به این ترتیب از دیدگاه ارسطو در مجموع شش نوع حکومت وجود داره که بهترین اونها مونارشی(پادشاهی عادلانه) و بدترین اونها تیرانی(استبداد)هست.
اما امروزه نظریه پردازان علم سیاست معتقد هستندکه در تعریف حکومت ها حکومت بد خوب ذکر نمیشود بلکه نباید ارزش حکومت هارو بیان کرد بلکه باید شیوه اداره اون حکومت بیان شود.
از این جهت حکومت ها به سه گونه کلی تقسیم میشوند:


۱_حکومت یک نفره: چه خوب و چه بد باشد به هرصورت (سلطنت)نام گرفته که امروزه پنج نوع از این حکومت در جهان وجود داره که در ادامه بیشتر با اونها آشنا خواهیم شد:


۱_سلطنت مطلقه
در این نوع سلطنت پادشاه یا ملکه تمامی قدرت سیاسی رو در دست داره و هیچ محمدودیتی برای اون وجود نداره و هیچ ارگان و قوه و قانونی نمیتونه شاه رو محدود کنه.
در این نوع سلطنت رسیدن شاه به قدرت بصورت مورثی هست که از پدر به فرزند خواهد رسید.
در جهان امروز میتونیم برای مثال به (عربستان سعودی) اشاره کنیم


۲_سلطنت مشروطه
در نوع دوم حکومت پادشاه یا ملکه بیشتر نقش تشریفاتی رو دارند و قدرت اصلی کشور دراختیار دولت و مجلس اون کشور قرار داره و شاه رو محدود به قوانین و تبعیت از اون ها میکنه اما شباهت این نوع سلطنت با نوع قبلی در مورثی بودن قدرت هست که سلطنت از پدر به فرزند میرسه.
برای نمونه این نوع سلطنت در جهان امروزی به بریتانیا_اسپانیا_تایلند اشاره کرد.


۳_سلطنت پارلمانی
در این نوع حکومت سلطنت معمولا به عنوان یک سیستم نیمه مستقل عمل میکنه و بازهم نقش نماد و تشریفات رو داره ولی در عوض پارلمان و دولت منتخب (نخست وزیر) نقش اداره کشور رو بازی میکنه.
امروزه ژاپن و نروژ به این شیوه اداره میشوند.


۴_سلطنت انتخابی
در این نوع پادشاهی پادشاه یا ملکه نه از طریق ارث بلکه از طریق انتخاب از سوی گروه های کوچک انتخاب میشه مثل مجلس یا جمع نخبگان
امروزه واتیکان و مالزی بدین شکل اداره میشن.


۵_سلطنت جمهوری خواهی
در این مدل از سلطنت که به صورت ترکیبی هست نهاد سلطنت به طور رسمی باقی میماند ولی نهاد های جمهوریتی بر سرکار ها قرار دارند که در این نوع امکان داره بسته به میزان قدرت ساختار،حکومت متفاوت باشه و سلطنت رو از یک مقام قدرتمند به نقشی تشریفاتی و سمبلیک تبدیل کنه.(این نوع آخرین مدل از سلطت میباشد)
امروزه میشه از این نوع حکومت به سلطنت امارات متحده عربی اشاره کرد.


۲_درشکل بعدی حکومت چندنفره(اقلیتی):اعم از خوب یا بد امروزه هم اریستوکراسی وهم الیگارشی خطاب میشوند.
امروزه الیگارش به طور رسمی وجود نداره اما انواعی از اون وجود داره که به شرح زیره:
۱_الیگارش سلطنتی:قدرت در دست خاندان سلطنتی یا مقامات ارشد هست
۲_الیگارش نظامی:قدرت در دست فرماندهان عالی نظامی قرار داره
۳_الیگارش اقتصادی:خاندان های ثروتمند و گروه های اقتصادی قدرت رو به دست دارند
۴_الیگارش ائتلافی:گروهی از نخبگان سیاسی و احزاب باهم ائتلاف کرده و حاکمیت رو در دست دارند
۵_الیگارش دینی:مقامات دینی یا روحانیون برکشور حکومت میکنند


۳_در مورد آخر حکومت همه مردم یا اکثریت آنان:صرف نظر از خوب و بد آن جمهوری نامیده میشود که در جهان امروز انواع مختلفی دارد:
۱_جمهوری پارلمانی:رئیس جمهور بصورت نمادینه و نخست وزیر قدرت اجرایی داره و توسط پارلمان انتخاب میشه.
امروزه آلمان وهند و ایتالیا بدین شکل اداره میشه.


۲_جمهوری ریاستی:رئیس جمهور مستقیم توسط مردم انتخاب میشه و هم رئیس کشوره هم رئیس دولته.
در جهان امروز آمریکا و برزیل اینگونه اداره میشه.


۳_جمهوری نیمه ریاستی:رئیس جمهور و نخست وزیر قدرت رو باهم تقسیم می کنند به طور معمول رئیس جمهور سیاست خارجی و نخست وزیر امور داخلی رو برعهد داره.
فرانسه و روسیه به این شکل حکومتی اداره میشه.


۴_جمهوری دیکتاتوری(جمهوری اقتدارگرا): به صورت ظاهری جمهوریه ولی در عمل یک دیکتاتور یا حزب واحد همه چیز رو اداره میکنه.
کره شمالی و ترکمنستان امروزه به این شیوه اداره میشن.



این سه شیوه حکومت (سلطنت_الیگارش_جمهوری)به نوعی حالت و شیوه بدون داوری از نظریات ارسطو میباشد.
البته امروزه از میان این سه نوع حکومت تنها دو نوع (سلطنت و جمهوریت)به صورت رسمی باقی مانده
بینابینی یا اشرافیت به طور رسمی ازبین رفته.

و در آخر ارسطو میان شکل های گوناگون حکومت تفاوتی بنیادین قائل هست که برخی برای خیر عمومی اند برخی برای منافع یک گروه خاص او جمهوری معتدل متوازن و قانون محور بر پایه مشارکت عادلانه.و در برابر اون دموکراسی قرار داره که در نظر ارسطو اگر صرفا به خواسته اکثریت فقیر تکیه کنه قانون زیرپا گذاشته میشه و به سمت انحراف میره. درخواست اکثریت زمانی ارزشمند میشه که با قانون عدالت و خیرخواهی عمومی همراه باشه.
در پایان نظر ارسطو در سیاست او معتقد بود که انسان حیوان سیاسی است و تشکیل حکومت یک ضرورت برای اوست و دولت عالی ترین تشکیلات بشری ست. او معتقد بوده که در حکومت بحث برابری مطرح نیست انسان ها برابر نیستند برخی فضیلتی دارند که دیگران ندارند و حکومت حق افرادیست که بر دیگران فضلیتی اعلاتر دارند.


در پایان آنچه گفتیم تنها نگاهی گذرا به اندیشه های ارسطو درباره حکومت ها بود پالتی دموکراسی و جمهوری مفاهمی که همچنان زنده اند که فهم شان مارو به تامل در دنیای سیاست امروزی وامیداره.
امیدوارم این نوشته براتون مفیده بوده باشه.
تا ایسم بعدی بدرود.

ارسطوحکومتسیاستجمهوری
۷
۲
ذهن معنا
ذهن معنا
«اینجا ذهن و معناست؛ جایی برای فکر کردن به ایسم‌ها و ایده‌هایی که جهان رو شکل دادن. قضاوت نمی‌کنیم، نسخه نمی‌پیچیم—فقط دقیق می‌شیم، سؤال می‌پرسیم، هر ماه با یه نوشته‌ی تازه برمی‌گردیم.»
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید