افکار ناتمام من
افکار ناتمام من
خواندن ۱ دقیقه·۶ ماه پیش

می ترسم همیشه تنها بمانم

امروز تولد یکی از دوست های صمیم بود و تبریک های نسبتا زیادی گرفته بود و براش استوری گذاشته بودن بخشی از وجودم خوش حال بود براش در عین حال بخشی از وجودم ترسید

ترسید که نکنه تنها بمونه نکنه کسی رو نداشته باشم چرا دایره اجتماعی اطرافم انقدر کوچیکه و ....

انقدر فکر کردم که در عرض چند دقیقه که تو تالاب افکارم گیر کردم و در نهایت رسیدم به این فکر که اصلا من برای چی زندگی می کنم

وقتی هدف خاصی ندارم وقتی شادی خاصی ندارم و صدها دلیل دیگه که ذهنم به دنبالش بود

و از شدت فکر های بیهوده معده درد عصبی گرفتم

کاشکی ذهنم تنها یک کلید برای خاموش شدن داشت تا شاید کم تر فکر می کردم

دختری با افکار زیاد جایی را می خواهد برای حرف زدن دختری که دنیایش در حال دگرگونی است
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید