از نظر من هر انسانی میتونه آرزو داشته باشه، آرزو از هر جنسی، با هر سطح مالی، فکری و.... آرزو بخشی از وجودی هر انسانه که رسیدن بهش شاید بتونه تورو به یه انسان با یه دید دیگه تبدیل کنه.
در کنار اینکه رسیدن بهش خیلی لذت بخشه، نرسیدن بهش هم میتونه خیلی سخته باشه و اینکه تو رو به آدم دیگه تبدیل نکنه و از مسیرت دورت نکنه خیلی مهمه. شاید بگیم این حرف خیلی کلیشهای باشه و حرف و عمل خیلی آدما هیچوقت یکی نیست. حدود سه سال پیش از کار قبلیم بدون هیچ پیشزمینهای اومدم بیرون و هیچ دیدی نسبت به بعدش نداشتم، بعد از استراحت کرونا شروع شد و قرنطینه در خونه.
قشنگ یادمه صبح به صبح پیاده روی و بعدش خونه و سراسر کسالت و البته نونهایی که میپختیم. همینطوری این سایت رو بگرد، اون سایت رو بگرد دنبال کار، رو راست هم بگم کار خاصی هم بلد نبودم. یادمه اون تایم حرف بورس و سرمایهگذاری خیلی داغ بود و من هم به اسرار بقیه برم ثبتنام و شروع کنم برای سرمایهگذاری. میگم اسرار بقیه چون واقعا به بورس و سرمایهگذاری اعتقادی نداشتم و میگفتم باید کار رو با دستات لمسش کنی تا بتونی ازش پول دربیاری. باید برای شروع باید یکی از کارگزاریها رو انتخاب میکردم.
بعد از انتخاب رفتم به یکی از شعبههای نزدیک خونمون، یه فضای آروم و مطلوب هر فردی، خلاصه بگم حس خوبی ازش گرفتم، بعد از اینکه کارم تموم شد به این فکر کردم که چه خوب میشه یه همچین جایی کار کنم و شد. دو روز بعد داشتم تو سایت جابینجا دنبال کار میگشتم دیدم بعلهه داخل همون کارگزاری آگهی دادن و نیرو میخوان، بدون مکث رزومه رو فرستادم و آخر همون هفته روز پنجشنبه در حالی که در خواب ناز بودم زنگ زدن که شما قبول شدی و اول باید تو یه دوره سه روزه شرکت کنی و بعدش آزمون و باقی راه...
کاملا تو شک بودم، صدا خواب آلو گفتم بله بله حتما
گفتن فقط برای ارتباط باهامون باید به این آیدی پیام بدید.
گفتم ممنون حتما و خداحافظی.
و شد.
تا اون زمان اون شرکت هیچ نیروی خانمی نداشت و جالبه که بگم ورود به بخشهای دیگه هم تقریبا ورود خانمها غیر ممکنه ولی خب این هم شد، میگم شد چون الان داخل بخش مارکتینگ اون شرکت مشغول به کار هستم.
یه اعتقادی دارم که اگر نشده شاید هنوز تایمش نرسیده و خدا برات یه بهترشو در نظر گرفته، نا امید نباش.